فراموش کردم
رتبه کلی: 321


درباره من
*********************
*********************
*********************
ALLAHIN adi və yadinan
*********************
*********************
*********************
++++++++++++++++++
================
ƏMIRABBAS TÜRK ÖĞLÜ
================
++++++++++++++++++
-------------------------------------
Iftixarim bi dir
türk öğlüyam
-------------------------------------
++++++++++++++++++
-------------------------------------
Yaşasin Türk MILLƏTIN
-------------------------------------
Yaşasin Türk OĞLANLAR
-------------------------------------
Yaşasin Türk KADNLAR
-------------------------------------
Yaşasin TABRIZ
-------------------------------------
Yaşasin MIYANA
-------------------------------------
Yaşasin TIRAXTOR
-------------------------------------
++++++++++++++++++
*********************
*********************
*********************
ALLAHIN amaninda
*********************
*********************
*********************

*-*_*-*_*-*_*-*_*-* SARAY *-*_*-*_*-*_*-*_*-*

درج شده در تاریخ ۹۲/۱۱/۲۱ ساعت 19:59 بازدید کل: 427 بازدید امروز: 303
 

 

. . . SARAY Əfsanə sı

 

در میان تپه زار های آزربایجان در خاک فرش زر دار مغان ، افسانه ی پر شوری به وقوع پیوست که سالیان درازی به شکل فولکوریک سینه به سینه آزربایجانیان نقل گشته است.

سارای دختری بود با مژه هایی بلند و شوخ و نگاه هایی نافذ و جذاب . وی با تکیه بر نیروی بزرگ عشق خویش ، تدبیر شجاعانه ای اندیشید که همین اراده اش ، او را در میان افسانه های حیرت آمیز تاریخ آزربایجان قرار داد.

 

 

 

 

سارای زمانی که کوزه به دوش از راه باریکه ای به سوی چشمه ده پای می گذاشت ، از بزرگ و کوچک قلب هر بیننده ای را به تپش رعد وار می انداخت . با همه این شور و زیبایی ، او در صبحگاهی عطر آمیز به عصیان قلب چوپانی صمیمی از همان اهالی ، جوابی بس صمیمانه داده بود و از آن پس در قصر آرزوهایش با لباس سپید عروسی خود ، هُمای سعادت « خان چوبان » شده بود.

 

عشق عریان آن ها همچون اسبی سر کش در کناره های رود « آرپا » در جلگه مغان ، تپه های علف پوش ، باغ ها و گل ها را در می نوردید و به پیش می تاخت . این عشق آتشین و صادق زبان زد همه مردمان روستا های مغان شده بود.

 

« خان چوبان » جوان تنومندی بود با سبیل های با مزه که یک لحظه نیز ، نی لب کِش خود را زمین نمی گذاشت .  وقتی در سایه درختی یا پای چشمه ای می نشست با نی خود سوزناک ترین آهنگ ها را می نواخت و در هجران و درد اشتیاق سارای آشکارا می سوخت.

 

در دیدار های گه گاه آن ها رویا های شیرین حیاتشان ترسیم می شد و این مسائل هر بار شکل و شمایل زیباتر و بزرگتری به خود می گرفت. اما از شور بختی این دو جوانِ دلداده همه چیز به طور گویا تصمیم داشت به گونه ای دیگر اتفاق بیافتد . بعد از مدتی کوتاه حکایت عشق آتشین سارای و « خان چوبان » با دخالت ها و دست درازی های یکی از بیگ های منطقه ، رنگ و بوی تراژدی به خود گرفت و وارد مرحله تازه ای شد . بیگ با دار و دسته ی خود به روستای محل سکونت سارای آمده و پدر او را تهدید کردند که اگر سارای را با خود نبـَرد روزگارشان سیاه خواهد شد.

آن زمان ، دوره خان و خان زاده بود و هرکس که زر و زور بیشتری داشت در چپاول و غارت مال و ناموس مردم ، صاحبِ دست گشاده تری بود . از این رو طبعاً آتش هوس و میل وحشیانه بیگ به سارای می توانست سرنوشت عشق و حیات آن ها را به زیر هاله ای از تاریکی و بدبختی بکشاند.

 

در این ایام « خان چوبان » به اقتضای کارش از سارای دور بود. بیگ و اطرافیانش با فرصت طلبی برای بردن سارای به روستا برآمدند. فضای حزن آلود این اقدام همه را در فکری عمیق فرو برده بود .  مسلماً در مقابل تصمیم بیگ هیچ کس را ، مخصوصاً سارای ِ نحیف و ظریف را یارای مقاومتی نبود . سارای که خود را در مقابل ستمی آشکار می دید نمی توانست خاموش و ساکت بنشیند و خود را به دستان آلوده بیگ بسپارد. به همین خاطر وی با تکیه بر نیروی بزرگ عشق ِ خویش ، تدبیر شجاعانه ای اندیشید که همین اراده اش، او را در میان افسانه های حیرت آمیز تاریخ آزربایجان قرار داد.

 

سارای در یک غروب غم انگیزِ مغان ، برای رهایی از آن فتنه ستم بار ، جسم و قلبِ بزرگوار و پرشور خود را برای همیشه به « آرپا چایی » ( یا همان رود نا آرام ِ« آرپا » ) سپرد تا دنیا شاهد شهامت و بزرگی انسان های پاک و با شرافت باشد.

 

امواج « آرپا چایی » ، سارای ِ زیبا را همانند دسته گلی روی دست های خود برد و بدین ترتیب دفتر عشق ناکام دیگری بسته شد و از میان رفت.

بعد ها شاعری از دیار ارسباران ِ آزربایجان ، به نام ابوالقاسم نباتی در میان چندین بند شعر ، گوشه ای از این حکایت را چنین بیان نمود :

تورکی :

 


آرپا چایی آشدی داشدی ،

سئل سارانی آلدی قاشدی ،

جوت باجی نین گؤزو یاشدی ،

آپاردی سئللر سارانی ،

بیر آلا گوزلی بالانی ،

گئدین دئیین خان چوبانا ،

گلمه سین بو ایل موغانا ،

گلسه باتار نا حق قانا ،

آپاردی سئللر سارانی ،

بیر آلا گوزلی بالانی ،

آرپا چایی درین اولماز ،

آخار سولار سرین اولماز ،

سارا کیمی گلین اولماز ،

آپاردی سئللر سارانی ؛

بیر آلا گوزلی بالانی . . .

 

ترجمه فارسی :

 

رود آرپا طغیان کرد ،

سیل سارا را با خود برد ،

چشم های خواهر دو قلویش پر از اشک است ،

سیل سارا را برد ،

یک دختر با چشمان شهلا را ،

بروید و به خان چوپان بگویید ،

امســـــــــال به مغان نیاید ،

اگر بیاید به خون نا حق آغشته میشود ،

سیل سارا را برد ،

یک دختر با چشمان شهلا را ،

رود آرپا عمیق نیست ،

آب هایی که از آن جاری میشود سرد نیست ،

هیچ عروسی مانند سارا نیست ،

سیل ها سارا را بردند ؛

یک دختر با چشمان شهلا را . . .

 

 دانلود آهنگ آپاردی سللر سارانی (Apardi Sellar Sarani)

 

THE END

 

Lıke & 55555

.

.

.

.

.

Mc@};-

 

 

این مطلب توسط اسماعیل مختاری بررسی شده است.
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
3
4
5
1 2 3 4 5


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)