نمی دانم
نمی دانم چگونه آرزو کنم تا
شباهتی به آرزوهای تو نداشته باشد
نمی دانم چرا من نباید، دوست داشتن
را تجربه کنم تا بیاموزم
نمی دانم چگونه محبت دروغین
تو را از دلم بیرون کنم
نمی دانم چرا وقتی شروع به نوشتن میکنم
تا از یاد تو دور باشم نام تو بر ورق جاری میشود
نمی دانم با این محبتی که در دلم بنا کردی چه کنم
نمی دانم با این دل ویران خود چه کنم
دل دیوانه ای که به سادگی عشق دروغین
تورا پذیرفت و شیفته دل سنگ تو شد
آن عشق و محبت تو انگار آتشی بود
بر جان و دل دیوانه من
آتشی بود که یک بی گناه را در خود سوزاند.
****************
دوستای گلم من یه دوهفته ای نیستم و بعد اونم کلا کم میام
فراموشم نکنیدا
دوستون دارم دلم براتون تنگ میشه