مقدمه:
عمل تابع عقیده است، و ما نباید به فعل کسی اعتراض کنیم، با اعتراض به فعل مشکل حل نمی شود.
تمام بحث های در دنیا روی اندیشه است،اگر می خواهید در این زمان مملکتی را استثمار کنید، اگر فکر و اندیشه آن مملکت را بدست بگیری کافی است. با عوض شدن اندیشه رفتار اتوماتیک عوض می شود.
علت اصرار بر مباحث اندیشه ای بنیادی این است بعد از اینکه در مباحث اندیشه ای مشکلات ما حل شد، بالطبع نتایج سلوک و نتایج عملکرد و سبک زندگی خود به خود عوض می شود، انسان نمی تواند سکولار فکر بکند، ولی متدینانه زندگی کند. با عوض شدن فکر به مرور عمل نیز عوض می شود.
اگر در جامعه به دنبال اصلاح باشیم، باید اول اندیشه را اصلاح کنیم، عمل برآیند فکر و نتیجه است.
در ادامه مبحث مباحث و مکتب های فکری که بعد از پیامبر(ص) در جهان اسلام بوجود آمده است را تحلیل خواهیم کرد و علت آن این است که تاریخ چراغ راه آینده است، وقتی گذشته را بررسی میکنیم و میبینیم گذشتگان دچار خطا و اشتباه شده اند، ما آن خطا را تکرار نمیکنیم.
عنوان کارگاه: جریان شناسی مذاهب کلامی و اعتقادی دنیای اسلام
ما میخواهیم مذاهب اسلامی را جریان شناسی کنیم، این مذاهب چرا بوجود آمده، چرا مدام تغییر یافته، و آثار اجتماعی، سیاسی، مذهبی که بر جامعه گذشته چه بوده است.
ما تاریخ مذاهب نمی گوییم، ما مذاهب کلامی را آنالیز خواهیم کرد.
موضوع درس: جریان شناسی مذاهب
عنوان جلسه اول: کلیات دین و مذاهب کلامی
هدف: بررسی اولین مسأله کلامی (اعتقادی) که باعث ایجاد اختلاف در دنیای اسلام شد.
اهداف یادگیری: انتظار میرود در پایان جلسه بتوانید:
1- رابطه دین و مذاهب کلامی را تبیین نمایید
2- اولین مسأله کلامی که باعث اختلاف در بین مسلمانان شد را تبیین و تحلیل نمایید
3- دلایل و آثار این اختلاف را در عرصه های مختلف زندگی مسلمانان را تبیین و تحلیل نمایید
در مجموع می توان گفت، دین مجموعه اعتقادات و رفتارهاست.
مذهب چیست؟ آیا مذهب غیر از دین است؟ آیا می شود بعضی چیزها در دین باشد ولی در مذهب نباشد؟
آیا فقط مذهب شیعه مساوی دین است؟ آیا سایر مذاهب از دین خارج است؟
تفاوت مذاهب فقهی و کلامی
فقه در حوزه عمل است، فقه تابع کلام است، یعنی در کلام بایستی خدا، پیامبر(ص)، امامان معصوم(ع) را ثابت کنیم که حق هستند. بعد از حق بودن آنها، حرف آنها نیز برای ما حجت باشد، و این بعد از ثابت کردن حجت بودن ائمه اطهار(ع) امکان پذیر است.
آیا ما می توانیم بگوییم آن آیاتی را که امامان معصوم(ع) تفسیر کرده اند را حق و حجت بدانیم؟
_ نقش عقل در دین:
برخی می گویند عقل در دین تأثیری ندارد،عقل خطا دارد و نمیتواند در دین کاربردی باشد(مانند اهل حدیث)
برخی می گویند ملاصدرا اشتباه رفته است چون می آید با عقل دین را ثابت کند در حالی که عقل ناقص است و با عقل ناقص نمی توان دین کامل را تفسیر کرد.
تمامی اختلافات در فهم از دین است، متکلم، فیلسوف، عارف،...، هر کدام درک و فهم بخصوصی از دین دارند، الان مباحث هرمونوتیک مطرح است، یعنی آیا متن دین را می توان درک کرد؟
این مشکل غربی هاست، بنظر آنها هر چیزی که با عقل قابل توضیح نیست همان مباحث دینی است، فلذا تضاد علم و دین در غرب است، اکثر مباحثی که درفلسفه غرب مطرح می شود مربوط به الهیات مسیحی است و به مباحث اعتقادی شیعی ربطی ندارد.و روشنفکرانی که آشنایی با مباحث دینی ندارند در این زمینه بیراهه و کژ راهه رفته اند .
_ رابطه دین و مذهب
، مذاهب فقهی یعنی مباحثی که به عمل مربوط است، مثلا امام صادق(ع) میفرمایند نماز را اینگونه بخوانید،روزه را اینگونه بگیرید،... ما با مذاهب فقهی کاری نداریم، نقش مذاهب کلامی در باورهاست، اگر مذاهب در باورها باشد آن را مذاهب کلامی گویند.
بحث ما رابطه ی دین و مذهب است، آیا دین همان مذهب است؟ آیا مذاهب برداشت های مختلف از اسلام است که همان پلولاریسم گویند، آیا ما در مباحث اعتقادی به تکثر قائل هستیم؟
بنابراین در رابطه ی دین و مذهب، شیعه معتقد است که دین و مذهب مساوی است و هر آنچه که امامان معصوم(ع) گفته اند همان است، اما در مذهب های دیگر که ما آنها را قبول نداریم و این بحث را از نظر کلامی تحقیق می کنیم.
در قرآن آمده " اهدنا صراط المستقیم " فقط یک صراط مستقیم داریم، آیا بودا،مسیحی،یهودی،سنی،شیعه،همه حق هستند؟ این برخلاف آموزه های قرآن است، قرآن می گوید حق یکی است و ما باید حق را بشناسیم و اشخاص را با حق بسنجیم، ما به تعداد خلایق حق نداریم، حق یکی است، ما به پلولاریسم و تکثر قائل نیستیم، ما به یک قرائت از حق قائل هستیم و آن قرائت امامان معصوم(ع) می باشد.
بنابراین ما می گوییم دین و مذهب رابطه علی و معلول دارند، مذهب همان دین است، ما رابطه دین و مذهب را از دو جنبه بررسی می کنیم، یک بار می گوییم مذهب همان دین و برداشت از دین است.
رابطه دین و مذهب در نظر شیعه رابطه تساوی است، یعنی تمامی مذاهب خود را مساوی دین خودشان می دانند.
علامت حق و باطل چیست؟
حق یک کلمه است، ما می گوییم علی(ع) حق است، و اگر ما می گوییم این حق است باید ثابت کنیم،مخالف آن مستلزم اجتماع نقیضین است و اجتماع نقیضین باطل است. و اگر بگوییم این باطل است باید ثابت کنیم این مستلزم اجتماع نقیضین است
رابطه دین و مذاهب کلامی رابطه تساوی است، ما چون شیعه را حق می دانیم بنابراین سایر مذاهب را باطل می دانیم، ما تمام مذاهب غیر شیعی را باطل می بینیم، بنابراین باید ثابت کنیم که تمام مذاهب کلامی غیر از مذهب ما مستلزم اجتماع نقیضین است، و هدف از این مباحث اثبات این مطلب است.
- دین جویی اصلی فطری است، دین حق است، بنابراین همه حق را می خواهند، دین چیزی نمی گوید که مخالف حق باشد، دین یک چیز فطری است.