پشت پلکهایم انگار خرده شیشه ریخته شده
نور سفید مدام تجزیه می شود هفت رنگ نه که هفتاد رنگ
رنگها در قالب جامه بر تن دخترکان نو بالغ و پسرکان سبیل قیطانی و ریش بزی نمود دیگری گرفته اند
فصل به فصل رنگ می بازند و آب می روند تن پوشهای رنگین کمانی که رسالتشان تنها محافظت از گرما و سرما نیست بلکه
ایفای نقش اول جاذبه ی جنسی وگرایشات جسمی را هم به عهده دارند
ناخنهای بلند پسرکان با برق ناخن و ابروان کمانی و بلغور کلمات نامانوس با ادبیات سخیف که برای فهمیدنشان مترجم لازمی ؛را چگونه هضم کنم را نمی دانم
موهای هفت رنگ دخترکانی که لابلای شال توری با گوشواره های عجق وجق و لبها و بینی زیر جراحی رفته ؛پلکهای تیره و گونه های برجسته ...نشانی از دختر ایرانی نمی بینم عجیب اینجا آشنا نیست اینجا اصلا شبیه هیچ کجای جهان نمی باشد
نمی شناسمشان نمی فهمم !باید بپرسم....
آقا ...خانوم شما از کدامین قاره اید ؟ آیا زمینی هستید یا مریخی ؟گیچ و منگ نگاهشان می کنم
چقدر عقب مانده ای متحجر بی تمدن
: آخه لباس نشانه ی تشخصه ...نمود تفکره نشانه انسانیته
: ولمون کن عجقم ما دخملا و پسلا خودمون می دونیم استایلمون چه جوری لدیفه
این موجودات آدم نما از کجا هبوط کرده اند و در زمین ما اسکان گرفته اند ؟!
بر سر غنای ادبیا ت ؛بر سر فرهنگ ؛بر سر سنت ؛چه آمده ؟
به کجا میرسیم با این همه واماندگی ...برهنگی ...
ما گمشدگان تاریخ نیستیم