فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 8470


درباره من
دخترم ... دختری که شبیه ِ هیچ کس نیست ! سعی نکن ؛ نمی شناسی اش ! حتی خودش هم از خودش سر در نمی آورد !
اصل اول فروردینم... به تصویر کشیده شده لابلای کتاب های طالع بینی ! به همان وضوح و به همان گنگی... مچاله! با خروارها چین و چروک، که لابلایشان می توان نفس کشید و زندگی کرد! مزه مزه اش کرد... خودش را... زندگی اش را... طعم گند ِ تک تک ِ لحظه هایش را !
متهم... متهم ردیف فروردین

هم بغض ِ قصه ی من اگر هستی ، لابلای این نوشته ها پیدایم خواهی کرد؛ که در سکوت آمدم میان ِ این همه هیاهوی آدم ها ، یک رد گذاشتم ... و یک روز هم رفتم ...
به همین سادگی ! ........
بیشتر از اینکه دختر باشم ، سیما ام ؛ سـ ـیـ ـمـ ا ، به سادگی همین کلمه و به عمق فاصله ی بین ِ تک تک ِ این حروف ... یکی مثل ِ همهء سیماها ، که سیم سیمک خطابش می کنند این بار ! سر خطش هشتادمین روز بهار بود و از وقتی خاطرش می آید به آخر فکر می کند ! ... به آخر این بازی ... آخر روزگار ... آخر من ...!
آخر هر چیزی که با اول فروردین شروع شده است ....


توجیه ِ تم عاشقانه ام یک جمله است : " از عشق نوشتن دلیل بر عاشقی نیست " ... اینجا همه چیز عاشقانه است ، اما ... فقط اینجاست که همه چیز عاشقانه است ! عشق را نقاب کرده ام و به صورت کوبیده ام تا کسی نفهمد پشت ِ این نقاب، چه دردهایی خانه کرده است... زخمی ام؛ زخمی ِ زخمی ... انکار نمی کنم ؛ از عشق هم زخـم خورده ام ، که درد داشت ... خیلی هم درد داشت !... سایه ای را که روی تمام دردهایم انداخته بود ، با رفتنش ، کند و بـُـرد ، تا خاطرم بیاورد کجای دنیا ایستاده ام !
قبول دارم.... عاشقی چیز قشنگی ست ؛ ولی تکراری شده است!!... لابلای این همه طعم ِ تکراری، تاب ِ یک فنجان درد ِ زهرماری را اگر داری، بنشین و تا خرخره بنوش، که جام ِ من پر از درد است!
ساده بگویم... اینجا حقیقتی وجود ندارد ؛ همه چیز ، محض ِ نوشتن است؛ هرچقدر هم که حقیقت هایم را بنویسم... و هر چقدر هم که دروغ به خورد ِ کسی ندهم!!... اینجا من می نویسم، اما هرگز درونم را نخواهی شناخت...

اینجا من، خودم را به تصویر نمی کشم؛ فقط لحظه هایم را کلمه می کنم.... در قالب ِ همین روزها ، شاید بشود کمی هم سیما را شناخت!.... اما فقط همین سیمای آواره در میان ِ زندگی را، که تمام لحظه هایش بوی غربت و پوسیدگی می دهند!! مـن ، افکارم را بس که تغییر نداده ام، نم کشیده اند !.... این دوگانگی های بی اساس را باور کنید... باور کنید که من، دختر ِ بی ثبات ِ..فروردینم
باورم کنید ؛ که هر چه می گویم، حقیقت است! من ، بـَـدم .... بــدتـــر از آن کــه بشود دوستم داشت ....
سیما رضایی فر (aramsh )    

کجایی مرگ.................

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۲/۱۱ ساعت 19:53 بازدید کل: 127 بازدید امروز: 127
 

کجایی مـــــرگ؟ چرا دیگر سـراغ از من نمی گیری؟

کجایی مـــــرگ؟ مـگـــــــر  از مــــــــن گـــــــریزانی؟

چنان دلـــــشوره دارم مــــن،چنان دلـتنگ دیدارم!

که گویـــ آســــمان هم از حضورم شکوه ها دارد!

دل مـــن خواب می خواهد کمــــ آرامش مـطلق!

بیا ای مـــــــــرگ،بیا از غــــــــــم رهــــایم کـــــــن...

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۰۲/۱۱ - ۱۹:۵۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)