فراموش کردم
رتبه کلی: 33691


درباره من
چوپان دروغگو

چوپان قصه ما دروغ گو نبود

او تنها بود و از تنهایی فریاد گرگ سر میداد

افسوس که کسی تنهایی اش را درک نکرد ، همه در پی گرگ بودند و در این میان
تنها گرگ فهمید که او تنهاست
آرش1444 (arash1444 )    
 
عنوان: D*P
D*P
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 47 بازدید امروز: 45

این تصویر توسط نویدصالحی بررسی شده است.
توضیحات:
پسر نگاهی به دختر کرد و گفت حالا که کنار ساحل هستیم بیا یه ارزوی قشنگ بکنیم.... دختر با بی میلی قبول کرد پسر چشمانش را بست و گفت کاشکی تا اخر دنیا عاشق هم بمونیم .بعد رو به دختر کرد و گفت حالا تو ارزوت رو بگو . دختر چشماشو بست و گفت کاشکی همین الان دنیا تموم بشه.... وقتی چشماشو باز کرد پسر رو ندید فقط چندتا حباب روی آب دید....  
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۹/۱۶ ساعت 12:57
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)