فراموش کردم
رتبه کلی: 6424


درباره من
کاش بــودی تا دلم تنها نبود

تا اســیــر غـصــه فردا نـبود

کاش بودی تا فقـط باور کنی

بی تو هرگز زندگی زیبا نبود
سیندل (arash69 )    

مرا بغل کن

درج شده در تاریخ ۹۳/۱۰/۰۴ ساعت 11:17 بازدید کل: 138 بازدید امروز: 137
 

روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش برای‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده می‌کردبرای اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت جود کرد و... زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت:...

مرا بغل کن. زن پرسید: چه کار کنم؟ و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند، شوهرش با تعجب پرسید: چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم. زن جواب داد: دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند. شوهر همسرش را به خانه رساند ولی هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ی ساده ی "مرا بغل کن" چقدر احساس خوشبختی را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است.

 

لطفا نظرات ود را بیان کنید ممنون

باتشکر

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۱۰/۰۴ - ۱۱:۱۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)