در زمینی که ضمیرِ من و توست
از نخستین دیدار، هر سخن، هر رفتار
دانه هاییست که می افشانیم
برگ و باریست که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش «مِهـــر» است
گر بدان گونه که بایست به بار آیـَد
زندگی را به دل انگیزترین چهره بیــارایَد...
"فریدون مشیری"
گمان می برم که اگر خداوند
صد هزار گونه خنده می آفرید
اما رسمِ اشک ریختن را نمی آموخت،
قلب حتی تابِ دَه روز تپیدن را هم نمی آورد!
"نادر ابراهیمی"
قلب، مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند
دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند...
قلب، لانه ی گنجشک نیست که در بهار ساخته می شود
و در پاییز باد آن را با خودش می برد...
قلب؟ راستش نمی دانم چیست!
اما این را می دانم که فقط جای آدم های خیلی خوب است
"نادر ابراهیمی"
در کتاب چار فصل زندگی
صفحه ها پشت سرِ هم می روند
هر یک از این صفحه ها، یک لحظه اند
لحظه ها با شادی و غم می روند...
گریه، دل را آبیاری می کند
خنده، یعنی این که دل ها زنده است...
زندگی، ترکیب شادی با غم است
دوست می دارم من این پیوند را
گر چه می گویند: شادی بهتر است
دوست دارم گریه با لبخند را
"قیصر امین پور"