دختر و پسری عاشق هم میشن و تصمیم میگیرن باهم ازدواج کنن... پدر دختر به شدت مخالفت میکند. دختر نمیتونه رضایت پدرشو بگیره و تصمیم میگیره با پسر فرار کنه. پدر دختر وقتی متوجه قضیه میشه با ازدواج اون ها موافقت میکنه. یه هفته قبل از عروسی دختر در چاله ای میافته و تموم لباساش گلی میشه . دختر به خو...
asemon
تاریخ درج:
۹۳/۰۷/۱۶ - ۲۰:۱۵ 269 نظر , 123
بازدید
ابروهای همچو کمانت، تیر عشق را چنان بر دلم فرو برده که با هیچ مرهمی جای این زخم مداوا نمی شود.قانون جاذبه را بهم ریخته ای با چشمانت و چه ظالمانه می دزدی نگاهت را از دلی که قوّت نفس هایش به دیدگان تو گره خورده.لبخندت همچو خورشید و لبانت چون ناب ترین شهد، دل می برد از هر کسی...!عاشقان و دلباختگان زیاد...
المیرا 72
تاریخ درج:
۹۳/۰۷/۱۵ - ۲۰:۵۶ 16 نظر , 79
بازدید