ای وطن از تو شرمسارم. چون تورا دوست ندارم. مراقب تو نیستم. جنگل های البرزت را به راحتی می سوزانم تا در آن به جای جنگل برای خود قصری زیبا بنا کنم. زاگرست نیاز به سوزاندن ندارد همین که رودهایت را خشک کنم جنگل های زاگرست نیز خشک می شوند. وطن مرا ببخش من زیاد جنگل دوست ندارم. مراقبت از جنگل زمان و هزینه بر دار است.دریاچه هایت خیلی عمر کرده اند تاریخ مصرفشان گذشته است بگذار آن ها را بخشکانم.
ای وطن از من دلگیر نشو . آخر تورا هر روز تشنه تر می کنم تا خود سیراب تر شوم. کوههایت را بیشتر و بیشتر می تراشم تا برای خودم زیباترین سنگ ها را صیقل دهم.
وطن شرمسارم...گنجینه های تو برایم بی ارزش است آن ها را یا حراج می کنم یا خراب . اگر هم نشد روی آنها یادگاری می نویسم تا از من یادبودی بر تنت بماند.
هوای تو را هم سخت استشمام می کنم پس آلوده اش می کنم تا باب میل من شود. پرندگانت آسمانی دیگر خواهندبافت. نگرانشان نباش.
وطن شرمسارم . درمیان من ها، تو غریبی و هرروز خسته می شوی .وطن مبادا بمیری. من تورا در طول و عرض جغرافیایی دوست دارم.
وطن شرمسارم چون به تو بدی هایم را بیشتر ثابت خواهم کردو به تو نشان خواهم داد که چقدر بی لیاقت هستم. وطن شرمسارم آخر سوداهایم از عشق به تو قوی تر است. مرا ببخش