فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 2912


درباره من
کسی هرگز نمیداند چه سازی میزند فردا....چه می دانی تو از امروز چه میدانم من از فردا....همین یک لحظه را در یاب که فردا میشویم تنها.........همشه برای لحظه ها زندگی کن.....اشکان
اشکان 23 سال دارم ترم آخر برق الکترونیک ام و دیگه هیچی.....
اشکان حاتمی (ashkan-h )    

بی تو مهتاب شبی.......

درج شده در تاریخ ۹۰/۰۴/۱۱ ساعت 21:14 بازدید کل: 419 بازدید امروز: 111
 

 

به گمانت پس از آن شب مهتاب دگر

نگرفتم من از آن عاشق آزرده خبر؟

نکنم دیگر از آن کوچه گذر؟

 

تو چه دانی ،

تو چه دانی که چه شها

من سرگشته تنها

بی تو زان کوچه گذشتم

چه پریشان و پشیمان

پای اندوه به دامان

لب آن جوی نشستم

هر دم از آن کوچه گذر کرد

یاد آواره شبگرد

قلبم آکنده شد از درد

شاخه ای خورد به دستم

یادم آورد ز قلبی که شکستم

 

چو مرا دید شباهنگ

بی تو دلمرده و دلتنگ

بی تو جویای تو از دشت و گل و سنگ

ناله ای تلخ برآورد

یادم آورد ز عهدی که شکستم

یادم آید آن شب

آن شب رام و صبور

تو همه محو تماشای منو ، من مغرور

دم به دم ، هر لحظه شدیم از هم دور

 

یادم آید به تو گفتم:

بر این آب نظر کن

گذر آب ببین و ز غم عشق حذر کن

تا فراموش کنی

چندی از این شهر سفر کن؛

من که می دانستم

سفر از پهلوی من کار تو نیست

حذر از عشق در افکار تو نیست

خود سفر کردم و رفتم که نبینی رویم

من صیاد رمیدم ز غم آهویم

 

ای کبوتر

نشود خاطره کوچه و آن شب تکرار

حسرتی مانده به دل تا به یکبار

به تو گویم:

تو چه دانی که چه شبها

من سرگشته تنها

بی تو زان کوچه گذشتم

 

(( بی تو امّا به چه حالی من از آن کوچه گذشتم ))

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۰۴/۱۱ - ۲۱:۱۴
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)