به گزارش پایگاه اطلاع رسانی میانا : شهید دلاور حمید قلعه ای در سال 1338 در خانواده متدین و از نظر مادی متوسط در شهر میانه چشم به جهان گشود. وی بعد از گذراندن تحصیلات در سال 1357 به خدمت مقدس سربازی اعزام گردید . در سال 1359 بعد از اتمام خدمت دوره سربازی بخاطر علاقه بیشتر به شغل رانندگی همراه پدرش به کار و فعالیت مشغول بود سال 60-59 سالی بود که کردستان مظلوم زیر پای جیره خواران ملحدین شرق و غرب لگد مال می شد بدین ترتیب بود که اوج انسانیت و ایمان و تقوا عللی شد که حمید عزیز شغل خود را رها نموده و در 7 تیرماه 61 سالروز به خاک و خون کشیده شدن 72 یار مظلوم امام . در کربلای سرچشمه با عده ای از همرزمان خویش بعد از گذراندن یک دوره آموزش یک ماهه در اردوگاه خاصبان تبریز به شهر مهاباد اعزام گردید و در انجا به عنوان رزمنده در گروه ویژه ( پیشتازان شهادت ) مشغول به خدمت گردید در مدت سه ماهی که در کردستان بود دلاوری ها و رشادت ها وایثارگری ها یی از خود نشان داد که کردستان مظلوم تا ابد آنرا در تاریخ خود ثبت خواهد نمود بعد از اتمام ماموریت در کردستان در همان سال بود که به همراه جمعی از برادران به ئجبهه جنوب اعزام گردید و خدمات خود را در لشگر 31 عاشورا بعنوان خدمه توپ 106 آغاز نمود که ثمره فعالیت او انهدام بیش از چند تانک دشمن بعثی در عملیات افتخار آفرین والفجر مقدماتی بود .
حمید دیگر با جبهه آشنا گردیده بود و حمید راه اصلی خود را پیدا کرده بود کوههای سربه فلک کشیده غرب و دشت های خون رنگ خوزستان منزلگاه اصلی او بود هر کس سخن از جبهه نمی گفت ناراحت می شد همیشه یاد آور می شد کسانی که در پشت جبهه شعار میدهند حتی برای یک بار هم که شده باید در جبهه حضور پیدا کند تا قدرت توانمندی و ایثار و ایمان رزمندگان اسلام را مشاهده کنند . بعد از اتمام والفجر مقدماتی عملیات والفجر یک آغاز گردید که حمید عزیر در گردان ولی عصر لشکر 31 عاشورا به عنوان یک رزمنده در عملیات همراه با گردان خط شکن شرکت نمود در اوج در گیری از ناحیه سر مجروح گردیده و به پشت جبهه انتقال می یابد به علت شدت جراحات وارده نتوانست در عملیات والفجر 2 شرکت نماید بعد از چند روز ازعملیات دوباره با یک اعزام فوری خود را به صفوف همرزمان خویش رسانده و به علت شجاعت و جسارت بیشتر و ایمان و تقوای وصف ناپذیر او مسئولین اطلاعات و عملیات لشگر ولی را بعنوان عضو یکی از گروههای گشت و شناسائی پذیرفت مدتی تا قبل از شروع عملیات والفجر 4 با تحمل رنجها و زحمتها و کم خوابیها و با به جان خریدن تمام خطرات برای نیروهای اسلام اطلاعات و شناسائی را با عده ای از همرزمان خویش به عهده داشت انجام میداد در عملیات والفجر 4 که در منطقه غرب کشور انجام گردید حمید پر تلاش با استفاده از تجربیات و شناسائیهائی که انجام داده بودند به عنوان هادی گردان خط شکن در منطقه پنجوین در عملیات شرکت داشت که بعد از شروع درگیری که حتی به صورت تن به تن با نیروهای مزدور بعثی درگیر شده بودند با انفجار یک نارنجک توسط مزدوران بعثی از چند قسمت بدن مجروح گردیده که تعداد ترکش های اصابت کرده به بدن او به بیش از 60 ترکش میرسید و به پشت جبهه انتقال می یابد بعد از مدتی استراحت ماندن در شهر را برای خود یک ذلت دانسته و با یک اعزام انفرادی خود را به یاران توانمند خویش در واحد اطلاعات و عملیات لشکر رسانده و باز هم تلاشهای با ارزش خود را همراه دلاورمردان و یاران خویش آغاز می نماید تا شروع عملیات موفقیت آمیز بدر همچنان فعالیت شبانه روزی و تلاشهای بیکران خود را در واحد انجام می دهد با شرکت در عملیات بدر شاهدان رزم او متعجب از رزم بی امان او بودند چون وجود بیش از 60 ترکش در بدن انسان نمی تواند کار آیی خوبی داشته باشد ولی هر ترکش که به بدن او اصابت می نمود عزم و جزم او برای مقابله با دشمن صهیونیستی افزون می گردید در عملیات بدر بود که از ناحیه دو پا مجروح گردید که منجر به قطع عصب سیاتیک پای چپ او گردید مدت چند ماه بود که بعلت شدت جراحات در بیمارستان و منزل بستری گردید در زمان مداوا که در شهر به سر می برد به عنوان فرمانده پایگاه مقاومت شهید چمران در مسجد شیرعلی انتخاب گردید که با تلاشهای شبانه روزی خود در آموزش سایر برادران و همیاری با سپاه و بسیج در پشت جبهه فعالیت می نمود و همیشه مشوق برادران برای شرکت درمراسم دعای کمیل و دیدار با خانواده های معظم شهداء بود در این مدت عده ای از همسنگران و یاران وفادار او با خون خویش وعده نوید پیروزی را برای سایر همسنگران داده9 و به لقاءالله پیوستند و دیگران مصمم به گرفتن انتقام خون پاک آنها و ادامه جنگ تا پیروزی نهایی بودند و به این ترتیب حمید باز هم شهر را به دیار عشق و ایثار و اخلاص ترک می نماید هر وقت حمید در شهر نبود دوستان وهمسنگران میدانستند که حمید در جبهه است و هر وقت حمید در جبهه بود عملیات ظفر مندی آغاز می گردید چند روز بعد از رفتن او به جبهه عملیات پر فتوح و افتخار آفرین والفجر 8 آغاز میگردد سرزمین آزادشده فاو < فاطمیه> و رود پر خروش اروند شاهدی بس بزرگ و بی وقفه و با بدن مجروح او بود .
در شهریور ماه سال 65 که دیگر عازم میدانهای نبرد بود ولی این آخرین اعزام او بود و پاداشهای 6 سال جنگ و نبردهای افتخار آفرین و سوزش زخمها و اوج ایثار و محبت در همین اعزام خلاصه میشد آری حمید از شهر رفت و یاران پشت جبهه منتظر بازگشت پیروزمندانه وی از عملیات بودند ولی خود او احساس کرده بود که دیگر بازنخواهد گشت و تا آغاز عملیات کربلای 4 همچنان بی صبرانه و مشتاقانه مشغول فعالیت بود که شب عملیات فرا میرسد آن شب . شب وصلت و شب عروسی با خون در حجله سنگر و شب عروج به محضر پروردگار خویش و آن شب. شب شهادت بود و خود او میدانست که دیگر از این عملیات باز نخواهد گشت آخرین کلام او به همرزمانش این بود که امشب بوی بهشت می آید . آری بهشت را به بهاء دهند نه به بهانه .آری حمید باید می رفت و به رب خویش می پیوست که جای او دیگر در این دنیای پست و خفت بار نبود . تلاشها ی 6 ساله او در جنگ نتیجه اش حتما" برای او شهادت می شد و چون در دانشگاهی تحصیل میگرد که جبهه اش نشانه ایمان و ایثار و اخلاص و مدرکش شهادت بود . حمید باید به معشوق خویش می پیوست که پروردگار او خواستار او بود چرا که یاران وفادار و پر خروش او که قبل از او به شهادت رسیده بودند درس رفتن و نماندن در این جهان فانی را به او آموخته بودند.
آری این چنین بود که در شب عملیات کربلای 4 حمید عزیز به عنوان غواص خط شکن با اصرار خویش انتخاب می گردد . سر پرستی یک اکیپ غواص خط شکن به عهده او بود که برای شکستن خطوط دفاعی دشمن در شلمچه خود را به رود اروند زده و بعد از چند ساعت شنا در قعر آبهای خطرناک اروند خود را به خطوط دفاعی دشمن در جزیره بوارین رسانده و بعد از درگیری شدید و چند ساعته موفق به تصرف قسمتی از مواضع دشمن میگردند. بعد از چند ساعت مقاومت شجاعانه همراه با یار دیرینه خویش شهید دلاور علیرضا شاعری به فیض عظیم شهادت و آرزوی همیشگی خود شهادت میرسند و برای همیشه خود را همنشین شهیدان بزرگوار و هم جلیس سرور آزادگان حضرت حسین بن علی ع و یاران وفادار نموده و به لقاء پروردگار خویش میرسند و قیافه مهربان آنها برای همیشه برای ما مستور میگردد و همانطوریکه شهید حمید دلاور در وصیت نامه خود اشاره کرده بود که پدر و مادر عزیزم اگر پیکرم در دشتهای خوزستان به امانت باقی ماند شکر خدای را بجای آورید! آری ایچنین شده و وصیت حمید عزیز به حقیقت پیوست و جنازه مطهر و پاک این دو همرزم بمدت 66 روز در آبهای خونرنگ اروند به امانت ماند و بعد از عملیات کفر شکن کربلای 5 توسط سایر دلاور مردان غواص پیدا شده و به زادگاه خویش انتقال یافتند و در جوار سایر شهیدان دلاور خطه میانه در گلزار شهداء دفن گردید.
روحش شاد و راه سرخ خونینش پررهروباد.
اشعار زیر در صنعت موشح توسط برادر میر حمید موسوی سروده شده که هر گاه حروف اول ابیات جمع آوری شود نام شهید بزرگوار برادر حمید قلعه ای بدست می آید:
ح –حریم عشق زخون شهید رنگین است
شهید حامی قرآن و مکتب دین است
م –مراد اهل وفا از وضوی خون آلود
نماز قرب و وصال نگار دین است
ی –یکی ز لذت این کلبه فنا خرسند
یکی ز حسرت دیدار دوست غمگین است
د –دلیکه مشعل انوار کبریاء باشد
نجوه ازلی همچو طاق آزین است
ق –قبای سرخ به قد شما مبارک باد
زنقش خون بسان بنفشه تزئین است
ل –لوای نصر من الله به اوج فتح زدید
برای خاطر مستضعفین تسکین است
ع –عنایت است شهادت به پیروان حسین
حسین که رهبر آزادگان حق بین است
ه –هر آنکه در ره سوداگری زجان گذرد
مرام و مقصد او در مقام تحسین است
ا –امید ملت اسلام خون پاک شماست
که قطره اشز بساط جهان سنگین است
ی –یگانه منجی عالم امام کون و مکان
همیشه منتظر و اشکبار و تحزین است
میانه ح –م 12/1/66
سردار رشید اسلام غواص دلاورشهید حمید قلعه ای
بسمه رب الشهداء و الصدیقین
وصیتنامه حقیرحمید قلعه ای
ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القومالکافرین
اللهم ایاک نعبد و ایا ک نستعین
بنام خدایی که مرادم بود و من مرید او. خالقم بود و من مخلوق او. معشوقم بود و من عاشق او. بنام آنکه هستی بخش جانها و امید نا امیدان و پناه بی پناهان است آفریننده ای که انبیاء برگزیده اش را چراغ راه انسانهای گمراه قرار داد وادامه خط رسالت را بر دوش امامان معصوم. سپاس خدایی را که به من توفیق داد تا عازم میدان نبرد شوم و با عزمی جزم و ارادهای راسخ که از مکتب اسلام گرفته ام رهرو راه خدایم و اگر در جهاد شهید شدم خدایم میداند که این آرزوی دیرینه من بود. بارلها مرا ببخش که عمرم را در غفلت و نافرمانی گذرانده ام اقرار به گناهانم دارم با کوله باری پر از معصیت. من رو سیاه ناتوان به درگاهت آمده ام دست نیازم را بسوی بی نیازت دراز می کنم و تمنا دارم که مرا ببخشد که چند روز دیگر به عملیات باقی نمانده است.
ای خدای بزرگ تو کریمی . رحیمی بر همه رازها آگاهی پوشیده عیبهائی آنهائیکه دیر آمده اند زود رفتند و خود را لایق کردند ولی من روسیاه هنوز بازماندهام تنها بخشش ت نجاتم خواهد داد خطا کارم . معصیتکارم . بارها و بارها توبه کرده ام ولی توبه ام را شکسته ام نمی دانم با چه روئی به درگاهت آمده ام ولی مطمئن و یقین دارم که بخشنده و مهربانی و مرا عفو خواهی کرد.
خدایا در راهت خستگی را ملاقات نکرده و نخواهم کرد تمنا دارم آن موقعی که جنگ بشدت اوج میگیرد یاریم کن که ضعف ایمان در جلو دشمن زمین گیر نشوم چنان نیرویی برایم مقدر ساز که دشمن نتواند در برابرمان تاب مقابله داشته باشد اینبار عنایتی فرما تا شرمنده به شهر باز نگردم و با باز شدن راه کربلای حسینی دل خانواده های شهداء و اسراء و جانبازان را شاد سازیم.
پدر و مادر عزیز. آخر هر درد و رنجی آرامشی هست بگذار با شهادتم چراغ خانه ات را روشنتر کنم و فردای قیامت افتخار همنشینی با زهراء ع را راشته باشی . بگذار در راه خدا این پیکر ضعیف و ناتوانم که امانت خود اوست قطعه قطعه شود. بگذار همچون شمهی بسوزم و با سوختن خود راه نسل های آینده روشنتر بشود. بگذار با خاکستر شدن این وجود مان در راه خدا عدالت. برابری . برادری برقرار شود . مظلومین از دست ظالمان رهایی یابند و پرچم پر افتخار اسلام به اهتزاز کاملتری در بیابد.
اینک چشم به نمازها و دعاها و مناجات های علی گونه هایتان دوخته ایم تا خدا پیروزی نهایی را نصیب امت شهید پرور نماید و اینک با مید فردای روشنتری باید تلاش کنیم و امید داریم که بعد از جنگ مستضعفین به خواسته هایشان برسند و در رفاه آسایش بهتری زندگی نمایند . ای فریاد رس مظلومان هدایتمان کن تا گمراه نشویم و به شادی و خوش های پشت جبهه نیاندیشم و ماندن به این دنیا دل ببندم و حتی برای لحظه ای هم که شده مادیات دنیا نتواند فریبم دهد.
بارالها ! می خواهم از این زندان درد و غم رهایم سازی و مرا هم با شهداء محشور بگردانی و در آن دنیا نامه اعمالم را دست راستم قرار دهی تا رویم به آن سفید گردد و حسابم آسان شود در فرصت آخرینم که مهلت پیدا نکردم وصیت کاملی بنویسم غذر می خواهم و تمنا دارم مرا حلال نمایید و من هم همه را حلال می کنم که شاید چندین ساعت دیگر به آخر عمرم باقی نمانده است از خانواده ام می خواهم صبر را پیشه کنند و برای من طلب آمرزش و طلب مغفرت نمایند آنچه از دیگران طلبکارم در صورت امکان تحویل خانواده ام دهند و اگر در توان ندارند حلال می کنم.
و دوست دارم که برایم خداوند شهادت را نصیب کرده و مجلس ساده ای برقرار بکنند و اگر پیکرم در دشتهای خوزستان به امانت ماند شکر خدای را بجا آورید که خواست خداوند همان است و خون من از آنهایی که رفته اند و یا شهید شده ان رنگین نبوده و نخواهد بود . تمنا دارم خودتان را به خاطر بودن خانواده شهید به این و آن پرت نکنید. مبادا خودتان را گم بکنید که فردای قیامت جوابگو نمی توانید بشوید.
آخر همه تان را به خدا می سپارم . انشاءاله پدرم مرا حلال خواهد کرد که نتوانستم خواسته هایش را بر طرف بکنم انشاءاله دستت را همیشگی خواهم گرفت و با شهداء محشور خواهی شد .
خونین شهر قهرمان 3/10/65
حمید قلعه ای