هی باران !
دلت را خوش نکُن به ذوق مردم از باریدنت
این جماعت زمانی تورا میخواهند که برایشان صرف
داشته باشی
وقتی دلشان تورا میخواهد که هوا گرم باشد
زمین خُشک باشد
...
همین که خیسشان کُنی ُ لباسشان کثیف شود
همین که ناخواسته ضرر برسانی
همین که برنامه هایشان را لغو کُنی
تو را به فُحش خواهند کشید
اما نگران نباش !
تو تنها نیستی
رفتارشان با مَن هم شبیه توست !
یه وقتایی،
یه حرفایی،
چنان آتیشت میزنه
که دوست داری فریاد بزنی،
ولی نمیتونی!
دوست داری اشک بریزی،
ولی نمیتونی!
حتی دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه!
تمام وجودت میشه بغضی که نمیترکه،
به این میگن
“درد بی درمان”