گر تن بدهی ... دل ندهی کار خراب است
چون خوردن نوشابه که در جام شراب است
گر دل بدهی ... تن ندهی باز خراب است
این بار نه جام است و نه نوشابه ... سراب است
دریا بشوی چون به دلت شور عبور است
نوشیدن یک جرعه زجام تو عذاب است
باران بشوی چون که تنت بر همه جاریست
کی تشنه شود سیر ... فقط نام توآب است
اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویند
چون دغدغه ی مردم این شهر حجاب است
تن را بدهی ... دل ندهی فرق ندارد
یک آیه بخوانند ... گناه تو ثواب است
مرغان هوایی چو بیفتند در این دام
فرقی نکند کبک و یا جوجه عقاب است
صیاد در این دشت مصیبت زده کور است
هر مرغ به دامش برسد ... نام ,کباب است
هر مشتی غضنفر که رسد از ده بالا
بر مسند قدرت چو زند تکیه ... جناب است
اصلا سخن از تجربه و علمو توان نیست
شایسته کسی است که با حکم و خطاب است
در دولت منصور که یک سکه حساب است
تنها سند ساخت یک صومعه خواب است
اینجا کسی از مرگ بشر ترس ندارد
ترس از شب قبر است وسوال است وجواب است
ای کاش که دلقک شده بودم و نه شاعر
در کشور من ارزش انسان به نقاب است..