فراموش کردم
رتبه کلی: 768


درباره من
دنیا ارزش به شکم کوبیدن را نداشت
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مرا ببخش مادر
کاش بودی (assese )    
   
عنوان: حضرت ادم وقتی داشت...58
حضرت ادم وقتی داشت...58
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 92 بازدید امروز: 92

این تصویر توسط میثم عظیمی. بررسی شده است.
توضیحات:
حضرت ادم وقتی داشت از بهشت بیرون میرفت:خدا گفت:نازنینم آدم ، با تو رازی دارم...اندکی پیشتر آی....آدم آرامو نجیب آمد پیش...!!!زیر چشمی به خدا مینگریست...محو لبخند غم آلود خدا ، دل انگار گریست...!!گفت: نازنینم آدم ، قطره ای اشک زچشمان خداوند چکید...یادمن باش که بس تنهایم... بغض آدم ترکید... گونه هایش لرزید...به خدا گفت: من به اندازه ی گل های بهشت... من به اندازه ی عرش... نه... نه... به اندازه ی تنهاییت ای هستی من دوستت دارم....!!!آدم کوله اش را برداشت....خسته و سخت قدم برمیداشت... راهی ظلمت پرشور زمین....زیر لبهای خدا باز شنید... نازنینم آدم....
نه به اندازه ی تنهایی من.... نه به اندازه ی گلهای بهشت ....که به اندازه یک دانه ی گندم.... تو فقط یادم باش..  
درج شده در تاریخ ۹۳/۱۲/۲۰ ساعت 22:02
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
«« الهه »»(emadvahdan )
۹۳/۱۲/۲۰ - 22:07
*شاه بانو زیبا*(khoshgeleh )
۹۳/۱۲/۲۰ - 22:13
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)