فراموش کردم
رتبه کلی: 768


درباره من
دنیا ارزش به شکم کوبیدن را نداشت
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مرا ببخش مادر
کاش بودی (assese )    
   
عنوان: دیگه نمیگم گرسنمه ....
دیگه  نمیگم  گرسنمه  ....
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 285 بازدید امروز: 285

این تصویر توسط محراب عبوسی بررسی شده است.
توضیحات:
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد 

هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد 

پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات 

یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟ 

با دو انگشت هم این حنجره میشد پاره 

چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد 

خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت 

حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟ 

خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولی 

بگذارید به سن علی اکبر برسد 

دفن شد تا بدنش نعل نبیند اما 

دست یک نیزه برآن حلق مطهر برسد 

شعله ور میشود این داغ دوباره وقتی 

شیر در سینه بی کودک مادر برسد 

زیر خورشید نشسته ، به خودش میگوید 

تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد...  
درج شده در تاریخ ۹۷/۰۶/۲۲ ساعت 07:55
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)