فراموش کردم
رتبه کلی: 768


درباره من
دنیا ارزش به شکم کوبیدن را نداشت
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مرا ببخش مادر
کاش بودی (assese )    
   
عنوان: گفتگوی لیلی و مجنون
گفتگوی لیلی و مجنون
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 74 بازدید امروز: 74

این تصویر توسط جلال علی اصغری بررسی شده است.
توضیحات:
لیلی گفت:موهایم مشکی ست، مثل شب، حلقه حلقه و مواج،


دلت توی حلقه های موی من است.


نمی خواهی دلت را آزاد کنی؟


نمی خواهی موج گیسوی لیلی را ببینی؟

مجنون دست کشید به شاخه های آشفته بید و گفت:


نه نمی خواهم، گیسوی مواج لیلی را نمی خواهم.


دلم را هم.

لیلی گفت: چشمهایم جام شیشه ای عسل است، شیرین،


نمی خواهی عکست را توی جام عسل ببینی؟


شیرینی لیلی را؟

مجنون چشمهایش را بست و گفت:


هزار سال است عکسم ته جام شوکران است، تلخ.


تلخی مجنون را تاب می آوری؟

لیلی گفت: لبخندم خرمای رسیده نخلستان است.


خرما طعم تنهایی ات را عوض می کند.


نمی خواهی خرما بچینی؟

مجنون خاری در دهانش گذاشت و گفت:


من خار را دوست تر دارم.

لیلی گفت: دستهایم پل است.


پلی که مرا به تو می رساند.


بیا و از این پل بگذر.

مجنون گفت:


اما من از این پل گذشته ام.


آنکه می پرد دیگر به پل نیازی ندارد.

لیلی گفت: قلبم اسب سرکش عربی ست.


بی سوار و بی افسار.


عنانش را خدا بریده، این اسب را با خودت می

بری؟

مجنون هیچ نگفت.


لیلی که نگاه کرد، مجنون دیگر نبود؛ تنها شیهه اسبی بود و

رد پایی بر شن.


لیلی دست بر سینه اش گذاشت، صدای تاختن می آمد........  
درج شده در تاریخ ۹۳/۰۶/۲۱ ساعت 00:36
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (1)