اگر اشک بودی تو را روی چشمان خود می نشاندم
اگر آه بودی تو را نیمه شب ها به لب می رساندم
اگر مهر بودی به دنبال تو در دل آسمان می دویدم
اگر ماه بودی فروغ تو را چون غباری به سر می فشاندم
دریغادریغا نه اشکی نه آهی نه مهری نه ماهی
تو آن خودپرستی که پیمان شکستی
که پیمان شکستی
اگر زهر بودی تو را چون می نوش سر می کشیدم
اگر مرگ بودی شتابان به سوی تو پر می کشیدم
اگر خاک بودی در آغوش سرد تو جا می گرفتم
اگر پاک بودی شبی پیکرت را به بر می کشیدم
دریغا دریغا نه زهری نه مرگی نه خاکی نه پاکی
تو آن خودپرستی که پیمان شکستی
که پیمان شکستی
اگر موج بودی
اگر موج بودی چو طوفان به دنبال تو می دویدم
اگر اوج بودی
اگر اوج بودی چو خورشید آخر به تو می رسیدم
اگر ابر بودی
اگر ابر بودی همه عمر در سایه ات می نشستم
اگر جام بودی
اگر جام بودی تو را می شکستم
تو را می شکستم
دریغا دریغا
نه جامی نه موجی نه ابری نه اوجی
تو آن خودپرستی که پیمان شکستی
که پیمان شکستی