فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 5367


درباره من
آتی خزایی (atiye68 )    

سرنوشت عقاب

منبع : کتاب
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۱/۲۴ ساعت 15:34 بازدید کل: 203 بازدید امروز: 130
 

مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت . عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن ها بزرگ شد . در تمام زندگیش ، او همان کارهایی را انجام داد که مرغ ها می کردند ؛ برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند و قدقد می کرد و گاهی با دست و پا زدن بسیار ، کمی در هوا پرواز می کرد .
سال ها گذشت و عقاب خیلی پیر شد .
روزی پرنده باعظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید . او با شکوه تمام ، با یک حرکت جزئی بالهای طلاییش برخلاف جریان شدید باد پرواز می کرد .
عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید : « این کیست ؟»
همسایه اش پاسخ داد : « این یک عقاب است . سلطان پرندگان . او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم. »
عقاب مثل یک مرغ زندگی کرد و مثل یک مرغ مرد . زیرا فکر می کرد یک مرغ است .
start: postbit_signature

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۱/۲۴ - ۱۵:۳۶
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)