فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 5367


درباره من
آتی خزایی (atiye68 )    

تخته سنگ

منبع : کتاب
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۱/۱۴ ساعت 12:34 بازدید کل: 207 بازدید امروز: 133
 

در زمانهای  گذشته، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل  مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان  ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند؛ بسیاری هم غرولند می  کردندکه این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای  است و ... با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمی داشت.نزدیک غروب،  یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیک سنگ شد. بارهایش را  زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را  کناری قرار داد. ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود.  کیسه را باز کرد و داخل آن سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در  آن یادداشت نوشته بود :" هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی  انسان باشد."
وقتی مشکلت را به همسایه می گوئی ، بخشی از دلت را  برایش می گشائی . اگر او روح بزرگی داشته باشد از تو تشکر میکند و اگر روح  کوچکی داشته باشد تو را حقیر می شمارد .

 
 
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۱/۱۴ - ۱۲:۳۴
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)