|
آتش سرد
(avali )
آلبوم:
معجزه کلمات
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
82 بازدید امروز: 82
توضیحات:
شیخ بهاء الدین عاملی در یکی از کتاب های خود می نویسد :
روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمی دهد . قاضی شوهر را احضار کرد و او طلب خود را انکار نمود یا فراموش کرده بود . قاضی از زن پرسید : آیا بر گفته ی خود شاهدی داری ؟ زن گفت : آری ، آن دو مرد شـاهدند. قاضی از گواهان پرسید : گواهی دهید زنی که مقابل شماست پانصد مثقال ار شوهـرش که این مرد است طلب دارد و او نپرداخته است .گواهان گفتند : سزاست این زن نقاب مقابل صورت خود را عقب بزند تا ما لحظه ای وی را درست بشناسیم که او همان زن است ، تا آنگاه گواهی دهیم. چون این زن سخن را شنید بر خود لرزید و شوهرش فریاد برآورد شما چه گفتیـد؟ برای پانصد مثقال طلا ، همسر من چهره اش را به شما نشان دهد ؟! هرگز! من پانصد مثقال خواهم داد و رضـایت نمی دهـم که چهره ی همسرم در حضور دو مرد بیگانه نمایان شود . چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهـده کرد از شکایت خود چشم پوشید و آن مبلغ را به شوهر بخشـید.
درج شده در تاریخ ۹۳/۰۱/۲۹ ساعت 16:28
برچسب ها:
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|