سلام
گم شدن تو زندگی مصیبته!!!
وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن یکی بود
یکی نبود یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود
یکی نبود . در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن. برای بودن یکی ،
باید دیگری نباشد. هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ،
دیگری هم بود . همه با هم بودند . و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را
نیست می کنیم . از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست
. هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما. و آن کس که نمی
· 07:32 ب.ظ
3/2
وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن یکی بود
یکی نبود یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود
یکی نبود . در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن. برای بودن یکی ،
باید دیگری نباشد. هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ،
دیگری هم بود . همه با هم بودند . و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را
نیست می کنیم . از دارایی ، از آبرو ، از هستی.s2a
انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست . هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی
فهمد جز ما . و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن . و
این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .
هنر نبودن دیگری!s2a
3/2
من تمنا کردم که تو با من باشی تو به من گفتی - هرگز، هرگز! پاسخی سخت و درشت و مرا غصه این
هرگز، کشت...!!! s2a
3/2
بـــــاز بــــاران بــــــی ترانه گــــــریه هایم عـــــاشقانه مــی خورد بر سقف قلبــم یــــاد
ایام تــــــو داشــــتن مــی زند سیلی به صـورت بـاورت شــــــاید نبـــــاشد مــرده است
قلبم ز دستت فكـــــر آنـــــــكه با تو بودم بـــــا تـــــو بودم شاد بودم تـــوی دشـــــت آن
نگاهت گـــــم شــدن در خاطراتتs2a
4/5
عباس معروفی توی کتاب سمفونی مردگان نوشته بود: "باید چایی را خورد که به
شاشیدنش بی ارزد
masoud_roya@yahoo.com