[سوره یس (36): آیه 80]
الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِنَ الشَّجَرِ الأَخضَرِ ناراً فَإِذا أَنتُم مِنهُ تُوقِدُونَ (80)
ترجمه:
80- همان کسی که برای شما از درخت سبز آتش آفرید، و شما به وسیله آن آتش میافروزید.
تفسیر: رستاخیز انرژیها!
در تعقیب آیات گذشته که پیرامون معاد بحث میکرد و اشارات پر معنی و زندهای در آن بر مساله امکان معاد و رفع هر گونه استبعاد بود، در آیات مورد بحث که آخرین آیات سوره یس- همان قلب قرآن- است، شرح بیشتر و گویاتری در باره همین مساله مطرح میکند و از سه یا چهار طریق جالب آن را تعقیب مینماید.
نخست میفرماید:" آن خدایی که برای شما از درخت سبز آتش آفرید و شما به وسیله آن آتش میافروزید قادر است که بر این استخوانهای پوسیده بار دیگر لباس حیات بپوشاند" (الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِنَ الشَّجَرِ الأَخضَرِ ناراً فَإِذا أَنتُم مِنهُ تُوقِدُونَ).
چه تعبیر عجیب و جالبی که هر قدر در آن بیشتر دقیق شویم معانی عمیقتری به ما ارائه میدهد؟! اصولا بسیاری از آیات قرآن دارای چندین معنی است، بعضی ساده برای فهم عامه مردم در هر زمان و هر مکان، و بعضی عمیق برای خواص، و سرانجام بعضی کاملا عمیق برای زبدههای خواص، و یا اعصار و قرون دیگر و آیندههای دور.
در عین حال این معانی با هم منافاتی ندارد و در آن واحد در یک تعبیر پر معنی تفسیر نمونه، ج18، ص: 462
جمع است.
آیه فوق همین گونه است:
نخستین تفسیری که بسیاری از مفسران پیشین برای آن ذکر کردهاند و معنی ساده و روشنی است که برای عموم مردم قابل فهم میباشد این است که:
در اعصار قدیم در میان عربها این امر رائج بود که برای آتش افروختن از چوب درختان مخصوص بنام" مرخ" و" عفار" که در بیابانهای حجاز میروئیده استفاده میکردند.
" مرخ" (بر وزن چرخ) و" عفار" (بر وزن تبار) دو نوع چوب" آتش زنه" بود که اولی را زیر قرار میدادند و دومی را روی آن میزدند، و مانند سنگ آتشزنه جرقه از آن تولید میشد، در واقع بجای کبریت امروز از آن استفاده میکردند.
قرآن میگوید:" آن خدایی که میتواند از این درختان سبز آتش بیرون بفرستد قدرت دارد که بر مردگان لباس حیات بپوشاند".
" آب" و" آتش" دو چیز متضاد است، کسی که میتواند آنها را در کنار هم قرار دهد قدرت این را دارد که" حیات" را در کنار" مرگ" و" مرگ" را در کنار" حیات" قرار دهد! آفرین بر آن هستی آفرین که" آتش" را در دل" آب" و" آب" را در دل" آتش" نگاه میدارد مسلما برای او پوشانیدن لباس زندگی بر اندام انسانهای مرده کار مشکلی نیست.
اگر از این معنی گام فراتر بگذاریم به تفسیر دقیقتری میرسیم و آن اینکه: خاصیت آتشافروزی به وسیله چوب درختان، منحصر به چوبهای" مرخ" و" عفار" نیست، بلکه این خاصیت در همه درختان و تمام اجسام عالم وجود دارد (هر چند دو چوب مزبور بر اثر مواد و وضع مخصوصشان آمادگی بیشتری برای تفسیر نمونه، ج18، ص: 463
این کار دارند).
خلاصه اینکه تمام چوبهای درختان اگر محکم به هم بخورند جرقه میدهند حتی" چوب درختان سبز".
به همین دلیل گاه آتشسوزیهای وسیع و وحشتناکی در دل جنگلها روی میدهد که هیچ انسانی عامل آن نبوده، فقط وزش شدید بادها و طوفانهایی که شاخههای درختان را محکم به هم کوفته است و از میان آنها جرقهای در میان برگهای خشک افتاده، سپس وزش باد به آن آتش دامن زده، عامل اصلی بوده است.
این همان جرقه الکتریسته است که بر اثر اصطکاک و مالش آشکار میگردد.
این همان آتشی است که در دل تمامی ذرات موجودات جهان نهفته است، و به هنگام اصطکاک و مالش خود را نشان میدهد، و از" شجر اخضر"" نار" میآفریند! این تفسیر وسیعتری است که چشمانداز جمع اضداد را در آفرینش گستردهتر میکند، و" بقا" را در" فنا" واضحتر نشان میدهد.
اما در اینجا تفسیر سومی است که از آن هم عمیقتر است، و به کمک دانشهای امروز بر آن دست یافتهایم که ما نام آن را رستاخیز انرژیها گذاردهایم.
توضیح اینکه: یکی از کارهای مهم گیاهان مساله" کربنگیری" از هوا، و ساختن" سلولز نباتی" است (سلولز همان جرم درختان است که اجزاء عمده آن" کربن" و" اکسیژن" و" ئیدروژن" است.
اکنون ببینیم این سلولز چگونه ساخته میشود؟ یاختههای درختان و گیاهان" گاز کربن" را از هوا گرفته و آن را تجزیه میکنند، اکسیژن آن را آزاد ساخته، و کربن را در وجود خود نگهمیدارد، و آن را با آب ترکیب کرده و چوب درختان را از آن میسازد.
ولی مساله مهم این است که طبق گواهی علوم طبیعی هر ترکیب شیمیایی تفسیر نمونه، ج18، ص: 464
انجام مییابد یا باید توأم با جذب انرژی خاصی باشد و یا آزاد کردن آن (دقت کنید).
بنا بر این هنگامی که درختان به عمل کربنگیری مشغولند، طبق این قانون احتیاج به وجود یک انرژی دارند، و در اینجا از گرما و نور آفتاب به عنوان یک انرژی فعال استفاده میکنند.
به این ترتیب به هنگام تشکیل چوبهای درختان مقداری از انرژی آفتاب نیز در دل آنها ذخیره میشود و به هنگامی که چوبها را به اصطلاح میسوزانیم همان انرژی ذخیره شده آفتاب آزاد میگردد، زیرا بار دیگر" کربن" با" اکسیژن" هوا ترکیب شده و گاز کربن را تشکیل میدهد، و اکسیژن و ئیدروژن (مقداری آب) آزاد میگردد.
از این تعبیرات اصطلاحی که بگذاریم به عبارت بسیار ساده این نور و حرارت مطبوعی که در زمستان درون کلبه آن روستایی یا کرسی زغالسوز این شهرنشین را گرم و روشن میسازد همان نور و حرارت آفتاب است که در ضمن چند سال یا دهها سال در چوب این درختان ذخیره شده است، و آنچه را درخت در طول یک عمر تدریجا از آفتاب گرفته اکنون بی کم و کاست پس میدهد!! و اینکه میگویند همه انرژیها در کره زمین به انرژی آفتاب باز میگردد یکی از چهرههایش همین است.
اینجاست که به" رستاخیز انرژیها" میرسیم، و میبینیم نور و حرارتی که در این فضا پراکنده میشود و برگ درختان و چوبهای آنها را نوازش و پرورش میدهد هرگز نابود نشده است، بلکه تغییر چهره داده، و دور از چشم ما انسانها در درون ذرات چوب و شاخه و برگ درختان پنهان شده است، و هنگامی که یک شعله آتش به چوب خشکیده میرسد، رستاخیز آنها شروع میشود، و تمام آنچه از انرژی آفتاب در درخت پنهان بود در آن لحظه" حشر و نشورش" ظاهر میگردد، بیآنکه حتی به اندازه روشنایی یک شمع در یک زمان کوتاه از آن کم شده باشد! تفسیر نمونه، ج18، ص: 465
(باز هم دقت کنید).
بدون شک این معنی در زمان نزول آیه بر تودههای مردم روشن نبود، ولی همان گونه که گفتیم این موضوع هیچ مشکلی ایجاد نمیکند، زیرا که آیات قرآن دارای معانی چند مرحلهای است، در سطوح مختلف و برای استعدادهای متفاوت.
یک روز از این آیه چیزی میفهمیدند، و امروز ما چیز بیشتری میفهمیم، و شاید آیندگان از اینهم فراتر روند و بیشتر درک کنند و در عین حال همه این معانی صحیح است و کاملا قابل قبول و در معنی آیه جمع است.
نکتهها:
1- چرا شجر اخضر؟
گاهی به ذهن میرسد که چرا قرآن در اینجا تعبیر به" شجر اخضر" (درخت سبز) کرده است؟ در حالی که آتش افروختن با چوب تر بسیار مشکل است، چه خوب بود به جای آن الشجر الیابس (چوب خشک) میفرمود، تا با این تعبیر سازگار باشد! ولی نکته جالب اینجا است که تنها درختان سبزند که میتوانند عمل کربن- گیری و ذخیره نور آفتاب را انجام دهند، درختان خشک اگر صدها سال در معرض تابش آفتاب قرار گیرند ذرهای به ذخیره انرژی حرارتی آنها افزوده نمیشود، تنها موقعی قادر بر این کار مهم هستند که سبز و زنده باشند.
بنا بر این فقط" شجر اخضر" است که میتواند" آتشگیره" (وقود) برای ما بسازد، و گرما و نور را به شکل مرموزی در چوب سرد و مرطوب خود نگاه دارد، اما به محض اینکه خشکیدند عمل کربنگیری و ذخیره انرژی آفتاب تعطیل میشود.
روی این اصل تعبیر فوق هم ترسیم زیبایی از چهره رستاخیز انرژیها است، تفسیر نمونه، ج18، ص: 466
و هم یک معجزه علمی جاویدان از قرآن مجید! از این گذشته اگر به تفسیرهای دیگر که در بالا اشاره کردیم باز گردیم تعبیر" شجر اخضر" باز هم مناسب و زیبا است، زیرا چوبهای درختان سبز هنگامی که با یکدیگر اصطکاک قوی پیدا کنند جرقه بیرون میدهند، جرقهای که میتواند مبدء آتش افروزی شود، و اینجا است که به عظمت قدرت خدا پی میبریم که آتش را در دل آب و آب را در دل آتش حفظ کرده.
2- فرق میان آتش گیره و آتش زنه
" توقدون" از ماده" وقود" (بر وزن قبور) به معنی روشن شدن آتش است،" و ایقاد" به معنی آتش افروختن و" وقود" (بر وزن ثمود) به معنی هیزمی است که برای افروختن آتش مورد استفاده قرار میگیرد.
بنا بر این جمله فَإِذا أَنتُم مِنهُ تُوقِدُونَ (از آن آتش روشن میکنید) اشاره به هیزمهایی است که با آن آتش میافروزند، و به تعبیر دیگر اشاره به" آتشگیره" است نه" آتشزنه".
توضیح اینکه ما در فارسی" هیزم" را" آتشگیره" و" کبریت" یا فندک را" آتشزنه" مینامیم، و در لغت عرب هیزم را" وقود" و کبریت و فندک را" زند" یا زناد «1» مینامند.
بنا بر این قرآن میگوید" آن خدایی که برای شما از درخت سبز آتش قرار داد و شما با آن آتشگیره تهیه میکنید (نمیفرماید آتشزنه) هم او قادر است مردگان را به زندگی باز گرداند" و این تعبیر کاملا با رستاخیز انرژیها
__________________________________________________
(1)" زند" (بر وزن بند) در اصل به معنی چوب بالایی است که با آن آتش میافروزند، و چوب زیرین را" زنده" و هر دو را" زندان" میگویند، و جمع" زند" زناد است. [.....]
تفسیر نمونه، ج18، ص: 467
منطبق است (دقت کنید) «1».
به هر حال مساله آتش افروختن با چوبهای درختان گرچه یک مساله ساده در نظر ما است، ولی با دقت معلوم میشود که از عجیبترین مسائل است، چه اینکه موادی که درخت از آن تشکیل شده قسمت مهمش آب و مقداری اجزاء زمین است، و هیچ کدام از آنها قابل اشتعال نیست این چه قدرتی است که از آب و خاک (و هوا) این ماده انرژیزا را که هزاران سال زندگی انسانها با آن پیوند نزدیک داشته است آفریده؟!