فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 9999


درباره من
سعید باباخانی (awwww )    

زندگی نامه شکرستان

درج شده در تاریخ ۹۳/۱۰/۲۲ ساعت 09:48 بازدید کل: 149 بازدید امروز: 148
 

 

نوزدهم اسفند ماه یاد آور کوچ تلخ شاعر شور و شیدایی زنده یاد محمد رضا نعمتی زاده است . محمد رضا نعمتی زاده در۱۰/۱۲/۱۳۱۳در شهر بوشهر به دنیا آمد و در نوزدهم اسفندماه شصت و هفت در شهر بوشهر نیز چشم از جهان بست . نعمتی زاده اولین شاعر جنوبی است که با شعر نیمایی آشنا شد و به استقبال شعر نیما رفت . وی از شاعران مطرح دهه های ۳۰و۴۰و ۵۰بود و از وی شعرهای بسیاری در مطبوعات ادبی آن زمان به چاپ می رسید . نعمتی زاده در سال ۱۳۳۶ توانست اولین دفتر شعر خود « پس از سکوت » را چاپ و منتشر سازد .وی در کنار فعالیتهای ادبی به فعالیتهای سیاسی نیز می پرداخت بدلیل همین مبارزات سیاسی بارها توسط ساواک بازداشت وزندانی شد .

 

از نعمتی زاده پس از مرگ وی دو مجموعه کوچ و فصل خاکستر به چاپ رسیده است .

 

از آن زنده یاد دو شعر می خوانیم .

 

۱)

 

در دل منی و باز دور و بیکرانه ای

 

دور از منی و با دلم هم آشیانه ای

 

دل به بیکرانه ها به دیدن تو پر زند

 

با صدای بالها ، میان لب ترانه ای

 

جان که آسمان بیکران بی حدود توست

 

آب اوست ، نور و دانه ی ستاره ، دانه ای

 

باغ بیشمار از تو باردار و بارور

 

ای تو باعث درخت و اصل هر جوانه ای

 

ای تجلی غریب تو به ذره و به سنگ

 

طور پر فروغ ، از تو کمترین زبانه ای

 

خون میان رگ به اسم توست مرتسم ، به اسم تو

 

موج نور در میان رشته ها روانه ای

 

هر نشانه ای به قالبی ز اسم تو ، ز اسم تو ، ز اسم تو

 

نقش اسم تو نوشته روی هر نشانه ای

 

ای نوشته ،

 

              رشته رشته

 

              ریشه ریشه

 

              ای همیشه

 

ـ ای خدا ! تو جوهر یگانه ای

 

گردوی بلند

 

کوه سر کشیده ، پر کشیده در فضا

 

ذات بی زوال نور

 

باعث درخت دور آسمانه ای

 

از شرابت ای طبیب دلنواز مهربان من

 

بیقرار می پرم ، ز لانه ای ، به لانه ای

 

می پرم ز شاخه ای ، به شاخه ای ، ز شاخه ای

 

سر بروی شانه ها ز شانه ای به شانه ای

 

خواب من ، لبالب از جمال دلپسند توست

 

تو فراتر از گمان رساتر از گمانه ای

 

ذکر تو ، چو فکر تو ، چراغ پر تسلی ام

 

ای دوای دل ، فروغ جان ، فراغ خانه ای

 

 

۲)

 

برای باران

 

 رعد می تازد

 

ابر تیره رنگ میبازد

 

آسمان خشمگین را نیست ، اما بذل بارانی بر این متروک

 

دشت ابر از ساقه های نورس باران تهیست

 

التجای دستها جاریست بر درگاه پیر آفرینش کار

 

تا که این پیر کهن ، از بارگاه راز

 

زیر این نیلی کبوترهای باران را دهد پرواز

 

****

 

کوچه ـ باغ دهکده خاموش

 

بانگ پائی نیست

 

نه شباش باز یاران،

 

نه سرود کودکان با جامه های نو سوار اسب چوبی در بهاران

 

نه نسیم از دشت پیغام بهاری تازه می‌آرد،

 

نه زبان برگها را آب

 

رد پای مرغ باران نیست روی خاک

 

برق پشت برق ، اما برق بی باران

 

باد پشت باد ، اما زاد راهش ، گرد

 

آی باران

 

یاد داری دشتهای روستا ، از گرد باد سم اسبان ، گرد آگین بود

 

یاد داری اسب من، از اسب های ده سبق می برد

 

آه، ای باران

 

یاد آن اسب کهر ، و آن تر کتازیها

 

یاد آن آتش فروزی ، تر که بازیها

 

بی قصیل سبز، اسب برزگر جان داد

 

وه ، چه بیمقدار ، جان مادیانی پیر،

 

پیره سگهای خداوندان زور و زر ، سلامت باد

 

*****

 

آی باران

 

چاشت بند هر شبان، حتی ز نان خالیست

 

ماکیان، از بی غذایی ، نیم مرده ، نیم سر در بال

 

بیضه مرغی که شام کودکان لخت دهقان بود، حتی نیست

 

*****

 

آی باران، قطره آبی

 

ریشه‌ها ، آب از تو می خواهند

 

چشمه‌ها ، خشک است

 

هان بگو آبشخور آهو ، کجا خواهد شد از این پس؟

 

بازیار پیر ما در فصل خرمن ، دخترش را شوی خواهد داد

 

گرنباری، آی باران

 

با عروس ما، جهیزی از جو و گندم نخواهد بود

 

آی باران ،

 

یاد آن قد رشید ساقه‌های سبز گندم در فراخ دشت

 

یاد آن دختر، که دادیمش بدست شوی،

 

یاد داری، شرمگین دزدانه لبخندش؟

 

کودکی کاکل زری او راست اکنون ، گرسنه ، اما

 

*****

 

ده دریغا گوی بارانیست، ای باران

 

مفرش بام گلین ما ، نه جای پا  تست

 

مقدمت را گفته بودم گل فشانم ، لیگ ،

 

غنچه های تشنه لب،

 

در میان بازوان ساقه‌ها،

 

سر نهاده روی شانه، مرده‌اند

 

*****

 

آی باران ،

 

گر دریغ از آب ، بر این تشنگان خسته خواهی کرد،

 

نشنوی دیگر، سرود چاووشان در دشت،

 

بانگ زنگ اشتران دیگر نمی‌ریزد بگوش کوه

 

از اجاق دیگجوش زائران، در پای آن پیر ملال‌انگیز بی معجز

 

ابر دودی بر نخواهد شد.

 

گر چنین، بی بذل ماند دست باران ز آستین ابر

 

پارسا، حتی نخواهد سود پیشانی، به محراب عبادتگاه

 

*****

 

همچنان ابر است و ابر و ابر

 

همچنان رعد است رعد و رعد،

 

آسمان خشمگین را نیست اما بذل بارانی بر این متروک

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۱۰/۲۲ - ۰۹:۴۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)