درباره من خالی ام از حرف
پُرم از دلتنگی تشویش هجرت باران خسته ام از اندیشه ..دلگیرم از سوالات بی انتها آلوده ام به روزمرگی دورم از عشق بی میلم به گفتن یا نگفتن حنجره را رغبتی به فریاد نیست تلخم ..نا پاکم ..مبهوتم ..دل چرکینم ..خشمناکم از خود فرسنگها فاصله دارم ..فاصله ای که کم نمی شود در عذابم ..در تب و تابم ..در التهابم خسته ام ...خسته ام از تکرار ..از تکرار لبخند بی ریشه ! میان این درد تا درد بعدی .. فرسوده ام ..رنجورم ..خسته ام ..خسته ام .. کجاست بارانی از عطوفتِ بی منت تا نمناکم کند ... کجاست دستی تا بگیرد دستم از روی مِهر... کجاست آن در که به نور باز شود .. کجاست باران کجاست... |
ال سون
(azerikiz )
برچسب ها:
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|