دختری از جنس شهریور♥ نه..نمیشه..نمیتونم چرا میتونم..خیلی راحنه نگاهی به نگاهم گره میخوره و.. اما دلم دیگه نمیریزه راستش نمیخوام که بریزه... همون ریزش چشمام کافیه.. من یه دخترم,دختری از جنس شهریور میمانم..چون راه مرگ بر من بسته است اما لب بر لب هیچ پسری نخواهم گذاشت تنها مرگ را به انتظار خواهم نشست.. هر کس در زندگی دوبار میمیرد: یک مرگ که طبیعیست و جزیی از قانون خلقت و مرگ دیگر لحظه ایست عشق در قلبت بمیرد... آری من مرده وار خواهم زیست و دل را گل خواهم گرفت.. اری من از عشق سهمی نداشتم شکوه ای نیست و تسلیم شده ام دیگر مرگ را به انتظار نشسته این دل تنگ... نه نمی دانی... هیچکس نمی داند... پشت این چهره ی آرام در دلم چه می گذرد... ...نمی دانی...کسی نمی دارند این آرامش ظاهر و این دل ناآرام دخترانه ام چقدر خسته ام می کند! اری من دخترم دختری از جنس شهریور دلم کسی را میخواهد... کسی که از جنس خودم باشد... دلش شیشه ای ... گونه هایش بارانی... دستانش کمی سرد... نگاهش ستاره باران باشد... دلم یک ساده دل میخواهد... بیاید...با هم برویم... نمیخواهم فرهاد باشد... کوه بتراشد... میخواهم انسان باشد... نمیخواهم مجنون شود... سر به بیایان بگذارد... میخواهم گاهی دردم را درمان باشد...