حالا که فرقی نمی کند کنارت ایستاده باشم یا نه ، بگذار همه چیز را از وسط قیچی کنم! تا تو در نیمی باشی و من در نیمی دیگر … راستی ! با دستی که روی شانه ات جا گذاشته ام چه می کنی؟!...
هیچ کجا…
جز خواب روی بازوهای مردانه ات امنیت را معنا نمیکند
برایم…
خواب در بازوان مردانه اتبهترین آرامش دنیا برای من استبگذار حسودان هر چه دلشان میخواهد بگویند...
گاهی دلم هیچ چیز نمی خواهد
جز گپ ریز ریز با مادرم
هی من حرف بزنم
هی او چای تازه دم بریزد...
هی چای ام سرد بشود
هی دلم گرم...
آنجا که چای ات سرد می شود
و دلت گرم
"خانه مادر است"
...
آرام ای دل بی قرار
دلم گرفته است…دلم عجیب گرفته است و هیچ چیز، نه این دقایق خوشبو، که روی شاخهی نارنج میشود خاموش، نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شببوست، نه، هیچچیز مرا از هجوم خالی اطراف نمیرهاند. و فکر میکنم که ا...