یک عمر فقط فاصله سازی کردند
خط های عمود را موازی کردند
از روی سیاه جاده ها فهمیدم
با زندگی من و تو بازی کردند
میگفت پای رفتن ندارم
راست میگفت با سر رفت
بهونه برای گریه ها زیاده
اما
امان از آن گریه های بی بهونه
برنج سرد را میشه خورد
چای سرد را می توان نوشید
اما
نگاه سرد را نمی توان تحمل کرد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه میدانی تنهام ؟؟
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی می مانم ؟
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی ....
تو را از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ
مرا باور نکردی میروم خداحافظ
مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را
برو با دیگران ای بی وفا دلبر ، خداحافظ /.
دیگر قلبم به تنهایی عادت کرد
دیگر اشک به چشمانم خیانت کرد
دیگر شادی در روزهایم گم شد
دلم را سخت می شکنی و
آسان عذر می خواهی ،
این عادلانه نیست .........