فراموش کردم
رتبه کلی: 240


درباره من
خدایا...
دهانم را بو کن!
...ببین...
بوی سیب نمیدهد!
من دیگر حوایی ندارم که برایم سیب بچیند!
میدانی آدم بدون ِحوایش چقدر تنها میشود؟
میدانی محکوم بودن چقدر سخت است؟
وقتی که گناهی نکرده باشی و حتی سیبی را نبوییده باشی...؟
میدانی حوای بعضی از آدم هایت میگذارند و میروند؟
میدانی که میروند و جلوی چشم آدم، حوای دیگری میشوند؟
نمیدانی......
تو که هیچ وقت حوا نداشته ای!
ولی اگر میدانی و باور کرده ای خستگی ام را
این آدم را ببر پیش خودت...!
خسته ام از زندگی....
...دهانم را بو کن...
...ببین...
بوی سیب نمیدهد...
خسته ام خدایا....
حتی از............
غروب دریا (bagher )    

واسهت چند تا شمع روی میز روشنه..

درج شده در تاریخ ۹۳/۱۱/۰۹ ساعت 23:07 بازدید کل: 139 بازدید امروز: 139
 

واسه‌ت چند تا شمع روی میز روشنه.. کنارش یه شاخه رز صورتی
یکم اونطرف‌تر منم که میخواد.. تورو داشته باشم به هرقیمتی

پس پنجره فصل پائیزیه.. داره دست تکون میده ابرسیاه
هوا سردو غمگین و بارونیه.. درست مثل من توی این لحظه‌ها

نمیدونی دلتنگی خیلی بده.. نمیخوام ازت دوربشم بیش ازین
بیا بگذر از این همه فاصله.. بیا ساعتی پیش قلبم بشین

کنارم بشین با تو حالم خوشه.. بذار عطر تو باشه تو این فضا
بذار اون رز صورتی تازه شه.. بذار که جدایی بشه روسیا

واسهت چند تا شمع روی میز روشنه..

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۱۱/۱۰ - ۱۷:۰۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)