فراموش کردم
رتبه کلی: 240


درباره من
خدایا...
دهانم را بو کن!
...ببین...
بوی سیب نمیدهد!
من دیگر حوایی ندارم که برایم سیب بچیند!
میدانی آدم بدون ِحوایش چقدر تنها میشود؟
میدانی محکوم بودن چقدر سخت است؟
وقتی که گناهی نکرده باشی و حتی سیبی را نبوییده باشی...؟
میدانی حوای بعضی از آدم هایت میگذارند و میروند؟
میدانی که میروند و جلوی چشم آدم، حوای دیگری میشوند؟
نمیدانی......
تو که هیچ وقت حوا نداشته ای!
ولی اگر میدانی و باور کرده ای خستگی ام را
این آدم را ببر پیش خودت...!
خسته ام از زندگی....
...دهانم را بو کن...
...ببین...
بوی سیب نمیدهد...
خسته ام خدایا....
حتی از............
غروب دریا (bagher )    

مای من

درج شده در تاریخ ۹۳/۱۱/۱۱ ساعت 21:04 بازدید کل: 166 بازدید امروز: 165
 

به خیالش حواسم نبود اما....

آرام ساز میزد...

و آهنگ "فکر" را می نواخت...

با لب خندان "بغض" کرده بودم

پنهان قلبم را می رقصاند... 

و دریا آنطرفتر... 

موج هایش را می کُشد یکی یکی برای این هجمه از "خوشی و غم" ...  

ساز و آهنگ مهم نبود...

هرچه بود از او بود...فقط "او"...

........ بی اختیارمی نواختی

و من معصومانه.....عاشقانه...می رقصیدم... 

برای تو و تنها به ضربِ آهنگ "قلب" تو...

همه ی عشق من..مای من....

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۱۱/۱۱ - ۲۱:۰۶
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)