فراموش کردم
رتبه کلی: 240


درباره من
خدایا...
دهانم را بو کن!
...ببین...
بوی سیب نمیدهد!
من دیگر حوایی ندارم که برایم سیب بچیند!
میدانی آدم بدون ِحوایش چقدر تنها میشود؟
میدانی محکوم بودن چقدر سخت است؟
وقتی که گناهی نکرده باشی و حتی سیبی را نبوییده باشی...؟
میدانی حوای بعضی از آدم هایت میگذارند و میروند؟
میدانی که میروند و جلوی چشم آدم، حوای دیگری میشوند؟
نمیدانی......
تو که هیچ وقت حوا نداشته ای!
ولی اگر میدانی و باور کرده ای خستگی ام را
این آدم را ببر پیش خودت...!
خسته ام از زندگی....
...دهانم را بو کن...
...ببین...
بوی سیب نمیدهد...
خسته ام خدایا....
حتی از............
غروب دریا (bagher )    

جشن شب

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۷/۱۷ ساعت 21:35 بازدید کل: 217 بازدید امروز: 217
 
صدای گریه هام امشب ، توی بارون خفه میشه
غم بارون نمی ذاره ، فراموشی بده ریشه
خیابونا همه خیسن ، همه ی شهر خاموشه
تموم لحظه ها مردن دلم امشب سیاپوشه

صدای کفش تنهایی ، توی استخر بارونی
کنار اشک می پیچه ، میگه تو بغض می مونی

توی شهر سکوت دل ، صدای شر شر بارون
ویولن می زنه واسه ، دل پژمرده ی ویرون
دل بی پرده ی امشب ، میون گریه ی ابرا
روی دل میکشه آروم، مداد مشکی غم ها
صدای کفش تنهایی توی استخر بارونی
کنار اشک می پیچه ، میگه تو بغض می مونی

جشن شب

این مطلب توسط مهرداد نجفلوی ترکمانی بررسی شده است.
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
غروب دریا(bagher )
۹۴/۰۷/۱۷ - 21:47

تو خیالمم نبود یه روز بشکنی حرمتم

یه روزی تنهام بذاری جون بکنم تو غربتم

آخه چطور دلت اومد غرورمُ له بکنی

بریُ پشتِ سرِ من ناله و گله بکنی
.

.

.

هنوزم کنارمی تو خیالُ تو خاطره

هنوزم تو قابِ عکس نشستی تویِ پنجره...
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات