درباره من خدایا...
دهانم را بو کن! ...ببین... بوی سیب نمیدهد! من دیگر حوایی ندارم که برایم سیب بچیند! میدانی آدم بدون ِحوایش چقدر تنها میشود؟ میدانی محکوم بودن چقدر سخت است؟ وقتی که گناهی نکرده باشی و حتی سیبی را نبوییده باشی...؟ میدانی حوای بعضی از آدم هایت میگذارند و میروند؟ میدانی که میروند و جلوی چشم آدم، حوای دیگری میشوند؟ نمیدانی...... تو که هیچ وقت حوا نداشته ای! ولی اگر میدانی و باور کرده ای خستگی ام را این آدم را ببر پیش خودت...! خسته ام از زندگی.... ...دهانم را بو کن... ...ببین... بوی سیب نمیدهد... خسته ام خدایا.... حتی از............ |
غروب دریا
(bagher )
برچسب ها:
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|