وقتی نیستی نه سیگار میچسبد نه ویسکی نه شعر نه ترانه
ونه حتی دنیای مجازی
من فقط تو را میخواهم فقط تو را..
رخ به رخ که شدیم ، من مات شدم و تو
چون پادشاهی که از اینگونه فتحها زیاد دیده است
بی اهمیت رد شدی .
کافه چی قهوه ام را شیرین کن
آن زمان که تلخ میخوردم روزگارم شیرین بود
با همه چیز کنار آمده ام
جز باورجمله ی آخر تو که گفتی: چیزی بینمان نبوده ... ...
کاش باز معلمی بود و انشایی میخواست
"روزگار خود را چگونه میگذرانید؟"
تا چند خط برایش درد دل کنم…
دراز میکشم
خیره میشوم به سقف
اشکهایم میچکند
سر میخورند و میروند به جایی که تو همیشه میبوسیدی …
دروغ بگو ولی بگو هنوز هوامو داری
هر چی که دوس داری بگو ، نگو دوسم نداری
همیشه از هرچیزی ترسیدیم سرمان آمد
بیا این بار از با هم بودن بترسیم ...
گاهی عشق هـمان چوب خداست
بی صدا
ولی از دست عزیزت میخوری …
بغض هایم را به آسمان سپرده ام ، خدا بخیر کند باران امشب را...
سکوت سرد فاصله ها تنم را میلرزانند
به یاد روزهایی که بودنت را نفهمیدم
نوشته ها بهانه است
فقط مینویسم که یادآوری کنم بیادتم
باورش با تو