^
علت دیوانگی ! (طنز) امتیاز یادت نره==================================^
پزشک قانوني به تيمارستان دولتي سرکشي ميکرد. مردي را ميان ديوانگان ديد که به نظر خيلي باهوش ميآمد. او را پيش خواند و با کمال مهرباني پرسيد که: شما را به چه علت به تيمارستان آوردهاند؟
مرد در جواب گفت: آقاي دکتر! بنده زني گرفتهام که دختر هجدهسالهاي داشت. يک روز پدرم از اين دختر خوشش آمد و او را گرفت و از آن روز، زن من مادرزن پدر شوهرش شد. چندي بعد دختر زن بنده که زن پدرم بود پسري زاييد. اين پسر، برادر من شد زيرا پسر پدرم بود.
اما در همان حال نوه زنم و از اينقرار نوه بنده هم ميشد و من پدر بزرگ برادر ناتني خود شده بودم. چندي بعد زن بنده هم زاييد و از آن روز زن پدرم خواهر ناتني پسرم و ضمنا مادر بزرگ او شد. در صورتي که پسرم برادر مادربزرگ خود و ضمنا نوه او بود.
از طرفي چون مادر فعلي من، يعني دختر زنم، خواهر پسرم ميشود، بنده ظاهرا خواهرزاده پسرم شدهام. ضمنا من پدر و مادر و پدربزرگ خود هستم، پسر پدرم نيز هم برادر و هم نوه من است!
آقاي دکتر! اگر شما هم به چنين مصيبتي گرفتار ميشديد، قطعا کارتان به تيمارستان ميکشيد!!
نظر یادت نره