فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 3885


درباره من
نادر 63 (bahram63 )    

من روزه ام را از روی هوس نشکستم

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۱/۲۰ ساعت 15:20 بازدید کل: 164 بازدید امروز: 95
 
من روزه ام را از روی هوس نشکستم
 
 
به نام خدا
نمیدونم حتما وقتی توی خودروی خودتون لم دادین واز سواری اون لذت میبرین روی بعضی از این کمپرسیهای عهد بوق را می بینید که نوشته فقط خدا وشاید این سخن رو بزاریم به حساب داش مشتی گری اون عزیز راننده ولی حقیقت یه چیز دیگه است وباید باورمون بشه شاید صفای  دل اون راننده بنی هندل خیلی ازنمازوعبادت ماها بهتر ومقبولتردر  درگاه حضرت دوست باشه. نازنینی پیامی برایم فرستاده بود که چون مصداق این سخن دیدم خواستم شما رو هم در این لذت شریک کنم
همه می دونید که بیماری جذام ذره ذره گوشت و تن را می خوره و یهو می بینید که یکی یک طرف از صورتش کاملا ریخته و نه لپ داره نه گونه ....و از بیرون صورت دندوناش معلومه ....یا یک تیکه از استخوان دستشون معلومه و گوشتاش همه ریخته ....بیمارای جذامی چهره های خیلی خیلی دردناکی دارند .طوری که هر کسی نمی تونه بهشون نگاه کنه ....
الان این افراد خیلی کم شدن و جلو این بیماری داره گرفته میشه ... یه دهکده ای است نزدیک تبریز که اون ادمها را توش نگه داری می کنند ....باورتون میشه وقتی در خواست دادن برای این که چند تا پرستار استخدام کنند تا به اونها غذا بده هیچ کس حاظر نشد ...چرا خیلی ها اومدند تا کار کنند ولی وقتی از نزدیک اون جا را دیدند همه جا زدند .....
در خواست را جهانی دادند .....چند تا راهبه از فرانسه و ایتالیا بلند شدند اومدند واسه پرستاری از این ادما ....
چند تا راهبه !!! اون هم از کشور های دیگه ! .
به هر حال ...
داستان از اون جایی شروع میشه که ...
ظهر یکی از روزهای رمضان بود ....حسین حلاج همیشه برای جذامی ها غذا می برده و اون روز هم ...داشت از خرابه ایی که بیماران جذامی توش زندگی می کردند می گذشت ....جذامی ها داشتند ناهار می خوردند ...ناهار که چه ؟ ته مونده ی غذاهای دیگران و و چیزهایی که تو اشغال ها پیدا کرده بودند و چند تکه نان...یکی از اون ها بلند میشه به حلاج می گه : بفرما ناهار !
- مزاحم نیستم ؟
- نه بفرمایید.
حسین حلاج میشینه پای سفره ....یکی از جذامی ها رو بهش می گه : تو چه جوریه که از ما نمی ترسی ...دوستای تو حتی چندششون می شه از کنار ما رد شند ...ولی تو الان....
حلاج میگه : خب اون ها الان روزه هستند برای همین این جا نمیاند تا دلشون هوس غذا نکنه .
- پس تو که این همه عارفی و خدا پرستی چرا روزه نیستی ؟
- نشد امروز روزه بگیرم دیگه ...
حلاج دست به غذا ها می بره و چند لقمه می خوره ...درست از همون غذا هایی که جذامی ها بهشون دست زده بودند ... چند لقمه که می خوره بلند میشه و تشکر می کنه و می ره ....
موقع افطار که میشه حلاج غذایی به دهنش می زاره و می گه : خدایا روزه من را قبول کن ....
یکی از دوستاش می گه : ولی ما تو را دیدیم که داشتی با جذامی ها ناهار می خوردی حسین حلاج در جوابش می گه : اون خداست ...روزه ی من برای خداست ...اون می دونه که من اون چند لقمه غذا را از روی گرسنگی و هوس نخوردم ....دل بنده اش را می شکستم روزه ام باطل می شد یا خوردن چند لقمه غذا ؟؟؟
 
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۱/۲۰ - ۱۵:۲۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)