فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 4843


درباره من
بهرام70 (bahram70 )    

حضرت محمد(ص)

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۲/۰۳ ساعت 17:47 بازدید کل: 261 بازدید امروز: 169
 
در مــورد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم توی چند قسمت یه مطلب مینویسم.
قسمت اول:
«من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید.»
این را به عرب بیابانی گفت.

... عرب بیابانی از هیبت پیامبری که همهی قبایل به او ایمان آورده بودند، لکنت گرفته بود. آمده بود جملهای بگوید و نتوانسته بود و کلماتش بریده بریده شده بود.
رسولالله از جایش بلند شده بود. آمده بود نزدیک و ناگهان او را در آغوش گرفته بود؛ تنگ تنگ. آن طور که تنشان تن هم را لمس کند. در گوشش گفته بود:
«من برادر تو ام»، «اَنَا اَخُوک»
گفته بود فکر میکنی من کیام؟ فکر میکنی پادشاهم؟ نه! من آن سلطان که خیال می کنی نیستم. «من اصلاً پادشاه نیستم» «لَیسَ بمَلک» من محمدم.
پسر همان بیابانهایی هستم که تو از آن آمدهای. «من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید.»
حتی نگفته بود که پسر عبدالله و آمنه است. حرف دایهی صحرانشینش را پیش کشیده بود که مرد راحت باشد.
آخرش هم دست گذاشته بود روی شانه ی او و گفته بود: «آسان بگیر، من برادرتم.» مرد بیابانی خندید و صورت او را بوسید: «عجب برادری دارم»

پ.ن: شادی روح رسول الله روحی فداه صلوات.
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۲/۰۳ - ۱۷:۴۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)