سلام من به قرآن بر سر تو سلام من به فبرمادر تو
اگر زائر شدی صحن نجف را سلام من به بابا حیدر تو
بگو از جانب من با حسینت سلام من به خون پیکر تو
شب احیا کن ناله سه ساله پدر جان کی بریدندآن سرتو
به مشهد هم که رفتی یابن زهرا بگو من هم بیایم در بر تو
در ماه خدا بیا که ممکن هم گویم بر اهل زمین :که چون تو آقا دارم
امشب به سمت آسمان کردم نگاهی وقتی اذان شد
باخودم گفتم الهی آیا شود دیگر مرا هجران سر آید ؟
آقا بیا شعیه یابد سر پناهی شرمنده ام بهرت علمداری نکردم
در لحظه افطار هستم یادرویت آیا شود راهم دهی یکشب به کویت
آقا کجا افطار خود وا کردی امشب در سامرا یا کف العباس عمویت
این روز ها که زمزمه ی یار مکنم خیلی هوای دیدن دلدار میکنم
در ماه مغفرت نشدآقا ببینمت بر بی لیاقتی خود اقرار میکنم
یک بار هم نشد بنشینم کنار تو ازبس که بر معاصی ام اسرار میکنم
این نفس سرکش از چه رهایم نمی کند این جه گناهی است که تکرار می کنم ؟!
گفتم به خود که حداقل ای کریم شهر یک شب کنار سفره ات افطار می کنم
فهمیده ای به درد تو آقا نمی خورم زیرا خلاف امر تو رفتار میکنم
من نوکر تو هستم ومحتاج لطف تو خود را همیشه به تو بدهکار میکنم
دل را که حجم معصیت آن را گرفته است با اشک های روضه سبک بار میکنم
خون جگر زدیده سرازیر می شود وقتی که یاد کوچه ودیوار می کنم
سیلی ز روی پوشبه دردش چگونه است ؟! این درد را خود به جهان اظهار می کنم
(( السلام علیک یا ابا صالح المهدی ))