خداوند توفیق داد
و یکسال دیگر از عمرم را هم در کلاس های او ثبت نام کردم...
انشاالله طبق روال پارسال هر روز صبح با یاد او برمی خیزم
و به شوق نشستن در کلاسی که معطر به نام او و کلام اوست
حاضر میشوم تا سختی ها و پستی بلندی ها و تنهایی های راه پیش رو را
اینبار به تنهایی طی کنم...
انشالله همانطور که تابحال تنها همدم روزهای تنهایی
و بغض های فروخورده ام بود
در این راه پیش رو باز هم لطف او دستگیر آینده باشد...
آینده ای که هیچ چیزی از آن نمی دانم ،
نمی دانم سرنوشت مرا به کدام سو می برد
کی و کجا چه اتفاق هایی برایم می افتد...
آری ! هیچ چیز نمی دانم و همچنان فقط و فقط تکیه ام بر نگاه اوست
حتی فکر بودن بی او برایم سخت است ...
نمی دانم چه ها برایم پیش می آید
اما همینکه به او فکر میکنم دلم آرام میگرد...
همینکه میگویم
"الا بذکر الله تطمئن القلوب"
آرامش عالم بر وجودم می نشیند
و همین مرا از تمام خوشی ها کافی است
گمانم هیچ چیزی بهتر از اطمینان نیست!
اطمینان به وجود گرم و پر نور او
اطمینان به درستی انتخابم
اطمینان به سلامت راهی که قرار است طی کنم
و من این اطمینان ناشی از لطف او را به دنیا نمی فروشم...
گرچه امسال شرایط کمی متفاوت تر از سال پیش است
و این تفاوت برایم سختی هایی هم به همراه دارد
اما تصمیم گرفتم نشان دهم که مرد عمل این راهم
میخواهم به خدایم ثابت کنم قدر صندلی ای در گوشه ی کلاس تو را می دانم
ثابت کنم شکرگذار این توفیق هستم
میخواهم بگویم شاید غم تنهایی مثل سال های پیش آزارم دهد
شاید از نعمت دوستانم بهره مند نباشم
اما ای خدای مهربان من
راضی ام به رضای تو...
و ممنون این لطفی که بر من ارزانی داشته ای........!
|