مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت.در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند.وقتی به موضوع « خدا » رسیدند.آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد.مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی...

بـه نامـِـ مــادر Bir sen beni canım deyip Sararsın annem Bir sen beni hiç bişey beklemedenSeversin annem Kimse sen gibi sevmez annemKimse sen gibi yanmaz annemKimse sen gibi bakmaz annemAç kap...

نهم ربیع الاول سالروز آغاز ولایت و امامت و زعامت آخرین سحاب رحمت و یگانه ذریه ذخیره دودمان آل طاها حضرت مهـدی مـوعـود (عج) بر منتظران و چشم انتظــاران ظهــور تبریک و تهنیت باد &...

تو چه گفتی سهراب؟ قایقی خواهم ساخت ... با کدوم عمر دراز؟ نوح اگر کشتی ساخت، عمر خود را گذراند با تبر روز و شبش، بر درختان افتاد سالیان طول کشید، عاقبت اما ساخت پس بگو ای سهراب ... شعر نو خواهم ساخت بیخیال قایق .... یا که میگفتی .... تا شقایق هست زندگی باید کرد؟ این سخن ...

کاش میشد دنیارا از آخر به اول زندگی کرد مثلا از درون خاک برمیخواستیم و مرگ را تجربه میکردیم . سالها کنارمعشوقمان زیر یک سقف با کودکانی قدونیم قد زندگی میکردیم . آنقدر باهم میخندیدیم که میرسیدیم به جدایی .... یعنی روز قبل آشنایی ... آنوقت میدانستیم برای جدایی مرگی در کار نیست ، اشکی در ک...

آقـــــــــاجان میگویند تو غائبی اما من فکر میکنم که این ما هستیم که غائبیم و این تو نیستی که باید بازگردی این ماییم که باید برگردیم آقـــــــاجان اینجا کسی به فکر شما نیست اینجا...