فراموش کردم
رتبه کلی: 1959


درباره من
باشیران نعره کشیدیم.باببرها بره دریدیم.با گرگها گشتیم
باکفتران دربیابان خفتیم...
ولی عاقبت اسیر اهو شدیم...

میبوسم میگذارم کنار...چیزاهایی را که ندارم...
دست هایت را.شانه هایت را.چشم هایت را...
همه را...

جسدهای انهایی که میگفتند برایت میمیرند پیدا شد...در اغوش دیگری جان داده اند...

یک صندلی کنار رویاهایم از ان توست...
بروی یا بمانی من به یادتم...

دیروزها ارزو داشتم دست اتفاق را بگیرم تا نیفتد...
اما امروز فهمیدم اتفاق هم بیفتد باید زندگی کرد...

وقتی ی پسر 16ساله با 40کیلو وزن با ی ماشین شاسی بلند بشه مرد رویاها ما همون نامرد باشیم بهتره...

با من صنما دل یکدله کن گر سر ننهم، آنگه گله کن

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران ...

بسیار بودند...

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۴/۲۷ ساعت 13:22 بازدید کل: 276 بازدید امروز: 158
 

بسیار بودند کسانی که کمانشان را به سمت اهویم نشانه رفتند...

به چشمان اهویم قسم خوردم که جانشان را باج بگیرم...

ولی حیف...حیف که اهویم خودش دوست داشت صید شود...

4 any one

اگر گریه نمیکنم فکر نکن از سنگم...

تنهایی قدم زدنم ازگریستن دردناکتر است...

من مرد هستم...

این مطلب توسط رضا رضازاده بررسی شده است.
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
3
1 2 3


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)