عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند عشق طوفانی و متلاطم است دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و باخود به قله ی بلند اشراق می برد عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد عشق یک فریب بزرگ و قوی است دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق عشق در دریا غرق شدن است دوست داشتن در دریا شنا کردن عشق بینایی را می گیرد دوست داشتن بینایی می دهد عشق خشن است و شدید و ناپایدار دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار عشق همواره با شک آلوده است دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر از عشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر می شویم از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق می کشاند دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد عشق تملک معشوق است( دکتر علی شریعتی )