اشکی به چشم و در دلم آهی نمانده است
دیگرا مرا ز عشق گواهی نمانده است
در چشم بی فروغ من از رنج انتظار
غیر از نگاه مانده به راهی نمانده است
در سینه سر چرا نکشم چونکه بر سرم
جز سایه های بخت سیاهی نمانده است
در دوره ای که عشق گناه است بر دلم
جز جای داغ مهر گناهی نمانده است
نوری زمهر تو نیست به دلهای دوستان
لطفی دگر به جلوه ی ماهی نمانده است
در باغ خشک دوستی ای باغبان عشق
از گل گذشته برگ گیاهی نمانده است
شور و حلاوتی ز کلامی ندیده ام
شوقی و جذبه ای به نگاهی نمانده است
حسرت کشی ببین که دگر از وجود من
جز ناله های گاه به گاهی نمانده است
منو بگیر از این روزای دربدر از این روزا، از این شبای بی ثمر
منو ببر به خاطرات رفتمون،روزایی که تو جا گذاشتی پشت سر
تو کوچه ها نمیشه بی تو پرسه زد،خیابونا غریب و غم گرفته ان
کجا برم؟ چرا نمیرسم به تو….کجایی پس؟ چرا نمیرسی به من؟
حالا که نیستم اشکاتو کی پاک کنه؟ کی عاشقونه می نویسه اسمتو؟
بدون ابد، بدون هزار سال دیگه هم کسی نمیشکنه طلسمتو
چقدر حرف مونده و نمیشنوی…چقدر راه مونده و نمیکشم
ببین کجای قصه پس زدی منو…محاله بی پناه تر از این بشم
غریبگی نکن دلم غریبه نیست…همونه که برات ستاره چیده بود
بگو که یادته، بگو که یادته….همون که گفتی از خدا رسیده بود
تو شونتو نمیسپری به هق هقم
نه میگی عاشقی نه میگم عاشقم
نه تو دیگه برام اون عشق سابقی…نه من دیگه برات گل شقایقم