روزی از راه امدم اینجاساعتش را درست یادم نیست...
دیدم انگار دوستت دارم علتش را درست یادم نیست...
چشم من از همان نگاه نخست با تو احساس اشنایی کرد...
خنده ات حالت عجیبی داشت حالتش را درست یادم نیست..
زیر چشمی نگاه میکردم صورتت را و در خیال خودم...
میزدم بوسه بر کنار لبت لذتش را درست یادم نیست..
ان شب از فکر تو میان نماز بین ایات سوره ی توحید..
لم یلد را یلد ولم خاندم رکعتش را درست یادم نیست...
باورش سخت بودو ناممکن که دلم بوی عاشقی میداد...
پیش از این او همیشه تنها بود مدتش را درست یادم نیست...
اری عادت عشق دل شکستن بود و مرا عاشق نگاه تو کرد
واقعا او چه خوب میدانست عادتش را درست یادم نیست
مانده بود از تمام خاطره ها یک نفر در میان اینه ها
اسم او .... بود اما شهرتش را درست یادم نیست
عاقبت مرد بین اینه ها بی خبر رفتو در شبی گم شد
چون جسارت نداشت یا این که جرأتش را درست یادم نیست