فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 4247


درباره من
حمیدبابایی. (beyn-alharameyn )    

نمیدونم چی بگم...

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۲/۱۵ ساعت 01:02 بازدید کل: 149 بازدید امروز: 149
 

دیشب دیدم اونور خیابون یه هیئت داره غذا نذری میده،
یه نگا به ماشینا انداختم دیدم کمترین ماشین۲۰
۶ بود، بیخیال شدم به راهم ادامه دادم. چند قدمی نرفته بودم که دیدم یه پیرزن ۷۰-۸۰ ساله داره از آشغالا کارتوناشو جمع میکنه میندازه تو کیسه اش، منم داشتم نگاه میکردم، خواست که کیسه رو ور داره رفتم جلو بهش گفتم: مادر اونجا دارن غذا نذری میدن چرا نمیری شما هم یدونه بگیری؟
برگشت نیگام کرد و گفت:
اون غذا برا گشنه هاست من سیرم!
بعد اون کیسه به اون سنگینی برداشتو به راهش ادامه داد...
تا نیم ساعت از جام نتونستم تکون بخورم فقط داشتم به صفی که هر لحظه داشت بلندتر میشد نگاه میکردم

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۰۲/۱۵ - ۰۱:۰۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)