فراموش کردم
رتبه کلی: 1363


درباره من
فتوکپی رنگی ، فتوکپی سیاه و سفید ، پرینت رنگی و سیاه سفید ، چاپ آگهی و تراکت تبلیغاتی ، چاپ بنر و کارت ویزیت
تمام سعی ما این است که آنچه را شما میخواهید مهیا کنیم
بهترین کیفیت و نازلترین قیمت موجود در بازار
هر عدد تراکت تبلیغاتی فقط 14 تومان
برای اطلاع از لیست کامل قیمتهابا ما تماس بگیرید

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
کم هست انسانی که اصلا دروغ نگه!ولی یادتون باشه هیچ وقت در مورد احساستون به همدیگه دروغ نگین!این بدترین کار ممکنی هست که یه نفر میتونه در حق یکی دیگه بکنه!لزومی نداره با یه جمله دوستت دارم کسی رو امیدوار کنی در صورتی که اینطور نیس!هیچ وقت بخاطر چند لحظه خوش بودن به کسی در مورد احساست دروغ نگو...!چون اینجور آدمارو نه خدا می بخشه ونه خلق خدا...
از چنین آدمهایی با تموم وجودم میگم متنفرررررم متنفر
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
مهم نیست که چه اندازه می بخشیم . بلکه مهم این است که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود دارد.


برگرد...یادت را جا گذاشتی نمی خواهم عمری به این امید باشم که برای بردنش برمی گردی

با آنکه انتقام از دشمن حرام نیست...در عفو لذتی است که در انتقام نیست

گرچه سکوت بلندترین فریاد عالم است ولی گوشم دیگر طاقت فریادهای تو را ندارد
کمی با من حرف بزن... دلتنگ تو شدم


هنوز عشق تو امید بخش جان من است / خوشا غمی که ازو شادی جهان من است
چه شکر گویمت ای هستی یگانه ی عشق / که سوز سینه ی خورشید در زبان من است
اگر چه فرصت عمرم ز دست رفت بیا / که همچنان به رهت چشم خون فشان من است

چاپ احسان (bitoo )    

شکار گربه

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۹/۰۷ ساعت 21:50 بازدید کل: 149 بازدید امروز: 149
 

 

در اطراف خانه شیخ گربه ای بود که هر روز به ناهار شیخ دستبرد می زد.

روزی شیخ به تنگ امد و از خشتکش تله ساخت و گربه را به چنگ اورد!

شیخ به گربه گفت :میو میو معو میو مییو(اگه یه بار دیگه بیای اینجا میخورمت) و گربه را ازاد کرد.


گربه ترسان و لرزان فرار کرد وبه پیر گربگان رسید وشرح ما وقع بگفت. شیخ گربگان گفت : نترس انها در دینشان خوردن گوشت گربه حرام میباشد..


گربه ما دوباره کار تناول غذای شیخ از سر بگرفت تا بار دیگر شیخ او را بگرفت..گربه گفت: من میدانم که تو مرا نمیخوری و در دین تو خوردن گربه حرام میباشد..
شیخ گفت خواهیم دید.و گربه را در گونی انداخت و سر به بیابان گذاشت.بعد از دو روز گربه از سوراخ گونی بدید که شیخ با خدا در حال راز و نیاز است و می گوید: خدایا تو بدان که اینجا جز گوشت این گربه چیزی برای تناول ندارم پس برای اینکه حفظ جان از واجبات است لاجرم خوردن این گربه حلال میباشد..
سپس شیخ اتشی افروخت و گربه را بخورد..
مریدان هم که خواب بودند از خواب پریدند و بی انکه بدانند چه شده خشتک دریدند ودوباره خوابیدند!{#}

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۹/۰۷ - ۲۱:۵۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)