فراموش کردم
رتبه کلی: 2698


درباره من
مجتبی( BORJ ) (borj )    

جوک های باحال

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۲/۲۸ ساعت 15:08 بازدید کل: 261 بازدید امروز: 98
 

یه روز یه آبادانیه

يه آبادانيه و يه لره ميرن شبونه يک ديوار رو خراب کنن...
آبادانيه به لره ميگه: تو چراغ رو بگير من هم پتک ميزنم...
آبادانيه هر موقع كه پتک ميزده... يک آجر هم مي افتاده...
لره به آبادانيه ميگه: خسته شدي بيا تو چراغ بگير تا من پتک بزنم...
آبادانيه از لره چراغ رو ميگيره و لره هم با زدن يک ضربه خفن پتك به ديوار...
تمام ديوارو يكهو ميريزه پايين!
آبادانيه به لره ميگه: ولک حال کردي... اينطوري چراغ ميگيرنا...!!!
-----------------------------------------------------------

يه روز يه گجشک آباداني با يک کاميون تصادف مي‌کنه،،راننده کاميون نگران پياده مي‌شه و بدن نيمه جان گنجشک رو ميبره خونه و اون رو پانسمان ميکنه و ميذاره توي قفس،،، بعد از يه مدتي‌ گجشک به هوش مياد و با تعجب دور و برشو نگاه ميکنه و بلند مي‌شه و ميله‌هاي قفس رو ميگيره و فرياد ميزنه؛ يعني‌ مو راننده رو کشتوم؟ يعني‌ مو توي زندانم؟
-----------------------------------------------------------

آبادانيه ميگه : ديشب آبادان زلزله 11 ريشتري اومد
رفيقش ميگه: پس آبادان با خاک يکي شد ديگه ؟
آبادانيه ميگه : بع ، ولک ، مگه بچه ها گذاشتن
------------ --------- --------- --------- --------- --------- -------

يک روز دو تا آباداني واسه هم خالي مي بستند 
اولي ميگه : ما يه کوه کنار خونه مون داريم که هر وقت مي گيم حميد . دو سه بار ميگه حميد…. حميد…. حميد
دومي ميگه : اين که چيزي نيست . ما يه کوه داريم کنار خونه مون که هر وقت مي گيم حميد . ميگه : کدوم حميد؟

------------ --------- --------- --------- --------- --------- -------

آبادانيه ميره تو يه کتابفروشي ميگه : وولک پوستر مو رو داري ؟
کتابفروش ميگه : نه
آبادانيه مي گه : وي ي ي تو هم تموم کردي ؟

------------ --------- --------- --------- --------- --------- -------

دو تا آباداني به هم مي رسن
اولي مي گه: جات خالي ديروز رفتم شکار هفت تا خرگوش چهار تا آهو سه تا شير شکار کردم
دومي ميگه: همش همين؟
اولي مي گه: بابا، آخه با يک تير مگه بيشتر از اينم مي شه؟
دومي ميگه : تازه تفنگم داشتي؟

------------ --------- --------- --------- --------- --------- -----

يه تهرانيه و آبادانيه رو داشتن اعدام ميگردن تهرانيه مثل بيد ميلرزيد
آبادانيه با خونسرديه تمام نگاهي کرد به تهرانيه و گفت: کا مگه بار اولته!!؟

------------ --------- --------- --------- --------- --------- ------

آبادانيه ميره تهرون سوار اتوبوس ميشه ، به راننده بليط ميده
راننده ميگه آقا اين بليط ماله آبادانه 
آبادانيه ميگه : کوکا چيشتو خوب باز کن ! روش نوشته آبادان و حومه

-----------------------------------------------------------

 

یه روز یه آبادانی میره ساندویچی میگه: کا پیرهن دارید. میگه نه. میگه شلوار دارید. میگه نه. میگه تیشرت دارید. مغازه داره قاطی میکنه میگه نه بابا اینجا ساندویچیه. آبادانیه میگه: پس چرا رو شیشه نوشتی؛ کا لباس موجود است.

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۲/۲۸ - ۱۶:۰۴
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)