نوشته ی اقای حسن زاده در سایت صدای میانه:
اسم پدر که میاد، دل آدم می لرزه به صفا و غیرتش. همو که صبح تا شب سرد و گرم روزگار را به جان می خرد تا پدری کند و هیچ کسی در دنیا نمی تواند جای او را بگیرد. او برای بچه هایش الگوست، چه بد باشد چه خوب! به همین خاطر لقب پدر برازنده اوست.
اما مطلب حاضر در مورد پدرهایی است که این عنوان را عاریتی کسب کرده اند و این اسم مستعار نه برایشان عزت پدری آورده و نه غیرت پدری. همانهایی که عنوان پدر برایشان نان و آب شده و وظیفه پدری را فراموش کرده اند. پدر علم، پدر تاکسیرانی، پدر ادبی، پدر باطری سازی، پدر صافکاری، پدر عشق، پدر ورزش و القاب بسیاری که گفته می شوند ولی حساب نمی شوند.
یکی از این پدرها هفته پیش یه جایی یه حرفهایی زده که در شان نام پدر(البته از نوع عاریتی اش)نبوده. حالا چرا زده، شما هم می دانید، ما هم می دانیم. این دایه ی مهربانتر از مادر ادعا می کند که تا امروز هر افتخاری برای میانه کسب شده باعث و بانیش من بودم. افتخارش سفر به بیش از 70 کشور خارجی است ولی بانیان این سیاحت های پرطمطراق را انکار میکند. وی معتقد است: نه پزشکی برای میانه کاری کرده نه حججی و شیخ موسی، نه قنبری نه هاشمی. کیافر و حسینی هم که اصلاٌ. حاجی اصغری هم اصلاً اینکاره نبود. ولی یکی هست که همیشه قبل از من همه جا حضور دارد و همینطور برای جوانان مردم پول خرج می کند و بالاتر از آن یک مسئولی دنیا دیده از یه جای کوچک آمده که هم تحصیلکرده هست هم این کاره و از وقتی که میانه آمده، شهر تکان های شدیدی خورده و به خودش آمده است. این جومونک که تخصص زیادی در دادن القاب و عنوان دارد، به شهر میانه و میانه ای جماعت عزت بخشیده است. (منظورشان همان رئیسی است که در عرض سه سال، میانه را از رکود 35 ساله در آورده و در دنیا مطرح کرده و قبل از او نه مظفر اجلی ها بودند، نه کوهی و محمدیها، نه مسعود هاشم زاده ها و کرمی و مهدی زاده و عبدالهی و هریسی و کاپیتان شهبازیها و بقیه... )
بلی! اومعتقد است اگر دستش را بکشد همه جوانان این شهر، فلک زده می شوند و دیگر کسی نیست که جوانان را خارج ببرد. این پدر عزیز اصول اولیه اخلاقی را رعایت نکرده و ادعاهایی کرده که در محافل رسمی تبدیل به جوک های مضحکی شده است. چرا که هر عاقلی با تامل در صحبت هایش تناقض های آشکاری را می بیند که قابل کتمان نیست.
خیلی دلم میخواست درباره این پدر که قهرمان کودکی و نوجوانی ام بود حرف های خوب خوب بزنم. ولی وقتی باهاش عمیق صحبت کردم فهمیدم که او قواعد بازی را رعایت نمی کند و به باورهای خودش هم اعتقادی ندارد و آنچه امروز از او ساخته اند، تریبونی است که نعل وارونه را درست بوق کند و همه گذشته این شهر را فدای مصلحت و منفعت خود و دارو دسته اش نماید.
اما پدر! ای قهرمان دوران کودکی و نوجوانی خیلی از جوانان میانه ای! ما به تو و گفته هایت باور داشتیم.
و اما پاسخ:
جناب حسن زاده دوست قلم بدستم مطلب سراسر کذب و مغلطه شما را که دیدم حیف آمد پاسخی برآن ننویسم و یاد شهر مولانا افتادم که فرمودند: مه فشاند نورو سگ عوعو کند هرکسی بر خلقت خود می تند هرکسی را خدمتی داده قضا در خور آن گوهرش در ابتلا
شجاعتی که در بردن نام آن پدر نداشتید را من جورش را میکشم و خدمت دوستان عرضم میکنم آن شخصی که شما در مطلبتان به استعاره یاد کرده اید پدر بنده قربانعلی وفاییان هستند که الحمدالله نیازی به استعاره و کنایه ندارد و هر شخصی که از کنار میادین ورزشی هم گذشته باشد نام و سابقه ی این مرد برایش آشناست
خصلت پهلوانی و آموزه های مولا علی که اسوه ی جوانمردی است اولین درس مکتبش راستگویی و صدق است که متاسفانه شما از آن بی بهره اید و ملالی هم نیست چون دکان قلم چنین اقتضا میکند که نان به نرخ روز بخورید اما جای تعجب است که چرا شیوه ی عمل و کردار خود را قلم بدستانی که جان خودرا در راه صداقت و پایمردی گذاشتند انتخاب نکرده و به بیراهه رفته ای بگذریم .....
خاطرم هست که هفته ی گذشته دوست فرهیخته ی مشترکمان جناب گل محمدی تماسی تلفنی با بنده داشتند و از قول شما خواستند تا بنده با پدرم صحبت کرده و وقت مصاحبه ای برایتاندر نشریه قافلان تدارک ببینم که بر حسب ادب موضوع را از خود تان جویا شدم که ضمن تایید یادآور شدید که آقای ا.ع که از مدیران با سابقه تربیت بدنی میباشند از مصاحبه ی پدرم در نشریه ملت و امت و انتقادی که به برخی مدیران ورزشی در گذشته داشته اند گله مندد البته بماند که خود آن دوست بزرگوار نیز با من تماس تلفنی گرفته و نا خوشایندیشان را از نوشته های نشریه ملت و امت اعلام داشتند گذشته از این که طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اشخاص در بیان نظرات خود آزادند و حق انتقاد دارند ترتیب این مصاحبه را برایتان فراهم کردم و پدرم متواضعانه در دفتر نشریه ی شما حاضر شدند و به بیان نطرات خودشان پرداختند که ظاهرا باب میل و طبع شما واقع نشده و نتوانستید مطامع سفارش دهندگانتان را تامین نمایید و در کمال گستاخی اقدام به نوشتن مطلبی نمودید که سراسر کذب بوده و به هیچ عنوان نظرات شخصی پدرم نمیباشد .
آقای حسن زاده شما که اینقدر سنگ ورزش را به سینه میزنید و بلاوجه مدعی دفاع از مدیریتهای سابق ورزشی هستید قطعا میدانید در سالهای نه چندان دور در ورزش شهرستان و بنام ورزش چه ها که نکردند لابد از ماجرای تعاونی مسکن ورزشکاران خبرندارید؟؟؟!!! در اینکه شخص دلخواه شما در عرصه ی مدیریت ورزش خدمات بسیار کرده اند شکی نیست و دور از انصاف و عدالت است که خدمات ایشان نادیده گرفته شود اما اذهان عمومی و ورزشکاران و دستگاه قضا بهترین میزان برای سنجش اعمال میباشد مایل نیستم وارد جزییات دیگری شوم چون نهایتامتضرر اصلی شما و دوستانتان خواهید بود ولی برادر عزیز حرمت قلم و امانتداری را حفظ کن و از قلمت درراه درست استفاده کن بودند کسانی که با قلم مزدوری دیگران را کرده اند و حال و روزشان معلوم است .
اگر اندک بویی از غیرت و شرافت و مردانگی در وجودت احساس میکنی باید بدانی که پدرم هیچگاه منکر ارزشهای نماینده گان پیشین نشده و نیستند و همواره از سیاست و دغلهای سیاسی بدور بوده و شان خودرا فراتر از این رند بازیهای سیاسی میداند .
مگر میشود منکر زحمات و خدمات مهندس هاشمی در طول دوران نمایندگی و ریاست فدراسیون دوچرخه سواری شد؟؟؟یا حمایتهای دیگر نمایندگان که نسبت به ورزش و ورزشکاران داشته اند شد؟؟؟ حال این سوز گداز شما از چیست که یکی از نمایندگان فعلی پیشرو شده و در صحنه های ورزشی حضور مستمر دارد و از ورزشکاران حمایت میکنند؟؟؟!!! آیا به این فرمایش مخلوق هستی که من لم یشکر المخلوق و لم یشکر الخالق اعتقاد ندارید؟؟؟!!!مگر میشود که مردم ابزار دست شما باشند و هر چه شما میخواهید بیان کنند و چنانچه باب میلتان نبود با اکاذیب تخریبشان کنید؟؟؟
تا به امروز شما را فردی مودب و مبادی آداب میدانستم که متاسفانه با ادبیاتی که در مطلبتان بکار بردید آنهم در مورد کسی که نیازی به تعریف و تمجید کسی ندارد جز خدای احد و واحد از بنده ای ترسی ندارد ....
اگر مایلید نگاهی به نشریات سالهای قبل وخصوصا بعد انقلاب کشور بیاندازید یا سری بهوزارت آموزش وپرورش و سازمان تربیت بدنی سابق ووزارت ورزش فعلی بزنید تا برایتان از ایشان بگویند .
جناب حسن زاده باید تا حال دانسته باشید که با تخریب دیگران شما بزرگ نخواهید شد چه اپر چنین بود الان باید بزرگترین فرد میانه بودید.
متاسفانه پدرم اجازه ندادند دست به افشا گری بزنم و مسایلی را مطرح کنم که عرصه تنفس در این شهر برای تعدادی از دوستان تنگ شود وگرنه آنقدری که شما فکر میکنید دست خالی نیستم .
فقط پدرم تنهایی چیزی که از من خواستند این بود که از قول ایشان به شما بگویم : پسرم قادر عزیز شرف و صداقت و مردانگیت را ارزان نفروش و همیشه رسم جوانمردی را بجا بیاور .والسلام