فراموش کردم
رتبه کلی: 4931


درباره من
سلام
من علی هستم 23 ساله اهل اراک
دانشجوی ترم اخر مدیریت صنعتی
تنهام.gf و نامزد و ... ندارم
عاشق و احساساتی و الکی خوشم
بهم سر بزنید
مرسی
مفهوم خانواده
با مردی که در حال عبور بود برخورد کردم اووه ! معذرت میخوام … من هم معذرت میخوام. دقت نکردم … ما خیلی مؤدب بودیم، من و اون غریبه خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم؛ اما در خانه با آنهایی که دوستشان داریم چطور رفتار می کنیم ؟! کمی بعد از آنروز، در یک غروب غمگین مشغول پختن...
تاریخ درج: ۹۱/۰۱/۳۰ - ۱۰:۰۹ ( 1 نظر , 278 بازدید )
dastan
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. چوپانی مهربان بود که در نزدیکی دهی، گوسفندان را به چرا می برد. مردم ده که از مهربانی و خوش اخلاقی او خرسند بودند، تصمیم گرفتند که گوسفندانشان را به او بسپارند تا هر روز آنها را به چرا ببرد. او هر روز مشغول مراقبت از گوسفندان بود و مردم نیز از این کار ر...
تاریخ درج: ۹۱/۰۱/۳۰ - ۱۰:۰۶ ( 0 نظر , 265 بازدید )
جاهاي ديدني شهر اراك سيتي09369570358
    ...
تاریخ درج: ۹۰/۱۱/۲۵ - ۱۳:۰۸ ( 1 نظر , 948 بازدید )
09369570358اراک سیتی
حرف‌هائی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه‌ی حرف‌هائی است که برای نگفتن دارد! و کتاب‌هائی نیز هست برای نـنوشتن و من اکنون رسیده‌ام به آغاز چنین کتابی که باید قلم را بـِکـَنم و دفتر را پاره کنم و جلدش را به صاحبش پس دهم و خود به کلبه&z...
تاریخ درج: ۹۰/۱۱/۱۲ - ۱۲:۱۳ ( 0 نظر , 173 بازدید )
دنیا اخر نامردیه . . .
چرا غمگيني؟عاشق شدم!!!! آيا عشق شيرين است؟بله....شيرين تر از زندگي!!!! چرا تنهايي؟ويژگي عاشق هاست!!!! لذت تنهايي چيست؟فکر به او و خاطرات و!!!! چرا مي روي؟براي اينکه او رفت!!!! دلت کجاست؟پيش او!!!! قلبت کجاست؟او برده!!!! پس حتما بي رحم بوده؟نه...اصلا!!!! چرا؟چون باز هم او را مي پرستم  &nb...
تاریخ درج: ۹۰/۱۱/۰۸ - ۰۲:۱۲ ( 1 نظر , 352 بازدید )
ی رورگاری . . . .
...
تاریخ درج: ۹۰/۱۱/۰۸ - ۰۲:۰۵ ( 0 نظر , 308 بازدید )
يك شعر
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم ، همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم ، شدم آن عاشق ديوانه كه بودم در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد ، باغ صد خاطره خنديد عطر صد خاطره پيچيد ، يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم پر گشوديم و درآن خلوت...
تاریخ درج: ۹۰/۱۱/۰۸ - ۰۲:۰۴ ( 0 نظر , 289 بازدید )
شهرزاد قصه گو
دخترکی بود فقیر که درشب کیرسمس به فروختن گل های خود مشغول بود  او به همراه   پدربزرگ    وبرادرکوچک خود درخانه ای کوچک ونقلی که درپایین شهربود. زندگی میکرد او درخیابان ها گل می فروخت ولی کسی به او توجه نمی کرد وازاو چیزی نمی گرفتند دخترک بی چاره نگران بود چون ...
تاریخ درج: ۹۰/۱۱/۰۸ - ۰۱:۵۱ ( 1 نظر , 481 بازدید )
دختری در مزرعه
دختری به نام الیزابت درمزرعه ای سرسبز وزیبا زندگی میکرد. اوروزوشب دراین مزرعه کار میکرد وخدمتکار خانم ریبا  بود.  خانم ریبا مدت کوتاهی بود که دراثر ازدست دادن دخترکوچکش ازبیماری فراموشی رنج میبرد. اما بعداز امدن الیزابت انگار اوهرروز بهتر از قبل میشد. به طوری...
تاریخ درج: ۹۰/۱۱/۰۸ - ۰۱:۲۶ ( 0 نظر , 334 بازدید )
عاشقی
دوست داشتن برتر از عشق … آتشهايي که مي پزند، آتشهايي که مي سازند ؛آتشهاي سرد، خنک کننده ،خوب، پاک، روشن،نامرئي، . .. نيرو آن آتش عشق در خدا !! چه کسي به اين پي برده است ؟ آتش عشق در روح خدا ، آتشي که همه هستي تجلي آن است ،آتش گرم نيست ،داغ نيست .چرا؟ نيازمندي در آن نيست ،تلاطم در آن...
تاریخ درج: ۹۰/۱۱/۰۸ - ۰۱:۱۷ ( 0 نظر , 334 بازدید )
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
کاربران آنلاین (1)