فراموش کردم
رتبه کلی: 26


درباره من
سلام
تبریزلی و منجم اوشاغی و متاهل
*********************

کارشناس برق
دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت تکنولوژی
************************
اَللّهُمَّ کُن لِوَلِیِّکَ
الحُجَّةِ بنِ الحَسَنِ
صَلَواتُکَ عَلَیهِ
وَ عَل آبائِهِ
فی هذِهِ السّاعَةِ
وَ فی کُلِّ ساعَةٍ
وَلِیّاً وَ حافِظاً
وَ قائِداً و َناصِراً
وَ دَلیلاً وَ عَیناً
حَتّ تُسکِنَهُ
أَرضَکَ طَوعاً
وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
********************
اللَّهُـمّ صَــــــلٌ علـــــــــــََ مُحمَّــــــــد و آل مُحمَّــــــــد
**********************
نه افراط، نه تفریط! حد وسط، نه تند، نه کند، نه داغ، نه یخ! حد وسط! همان که در نماز میگوییم: «اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیمَ»
**********************
مملکت ما و همهی خانوادهها و کشورها و جوانها و غیر جوانها، متأسفانه بسیاری گرفتار هستند. بعضی خیلی داغ هستند، بعضی خیلی یخ هستند. و این داغی و یخی هر کجا شد، آفت است.

https://www.instagram.com/alireza.rostamikia/

ROSTAMI_AZ@YAHOO.COM
   
عنوان: کودک و پیرمرد...
کودک و پیرمرد...
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 314 بازدید امروز: 290

این تصویر توسط موسی اصلانی بررسی شده است.
توضیحات:

پسرک گفت : " گاهی اوقات قاشق از دستم می افتد . "



پیرمرد گفت : " من هم همینطور . "



پسرک آرام نجوا کرد : " من شلوارم را خیس می کنم . "



پیرمرد خندید و گفت : " من هم همینطور "



پسرک گفت : " من خیلی گریه می کنم ."



پیرمرد سری تکان داد و گفت : " من هم همینطور . "



اما بدتر از همه این است که... پسرک ادامه داد:آدم بزرگ ها به من توجه نمی کنند .



بعد پسرک گرمای دست چروکیده ای را حس کرد .



" می فهمم چه حسی داری . . . می فهمم . "



( داستانکی از شل سیلور استاین )  
درج شده در تاریخ ۹۲/۱۱/۱۰ ساعت 23:17
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)