فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 6707


درباره من
اهل میانه
منیم یولوم محبت جاده سی ایدی
سون سوزلریم حقین اراده سی ایدی
محبتنین رسالت وعده سی ایدی
یوخسامنده بیرکس ایله غرض یوخ
سیاست آدلی منده بیرمرض یوخ
میانالیام0423 (byparva )    

جدال غم وشادی وغرور وعشق

درج شده در تاریخ ۹۰/۰۶/۰۶ ساعت 02:38 بازدید کل: 492 بازدید امروز: 87
 

در روزگار قدیم جزیره ای دور افتاده ای بود که تمام احساسات در ان زندگی می کردند از جمله.غم و شادی وغرور وعشق و...روزی به همه انها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است .تمام احساست شروع به ساختن قایق هایشان کردند.اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند .در حالی که چیزی از جزیره روی اب نبود  عشق تصمیم گرفت از دیگران کمک بخواهد .عشق از غرور که با قایق زیبایش در حال گذشتن از آنجا بود کمک خواست.غرور مرا با خود می بری ؟غرور جواب داد .نه عشق تو خیس شده ای ممکن است قایقم رو خراب کنی !عشق از غم کمک خواست .غم مرا با خود ببر !عشق آنقدر ناراحتم که میخواهم تنها باشم . عشق از شادی کمک خواست اما او آن چنان غرق در شادی بود که اصلا متوجه عشق نشد.ناگهان عشق صدایی شنید !عشق بیا من تو رو با خود می برم!عشق با شنیدن این صدا خوشحال شداما بعد از اینکه به خوشکی رسید تعجب کرد .عشق حتی یادش رفت اسم ناجی خود را بپرسد.بله او زمان بود .زیرا تنها زمان است که بزرگی عشق رو درک می کند!

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۰۶/۰۶ - ۰۲:۳۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)